حسام
نویسه گردانی:
ḤSAM
حسام . [ ح ُ ] (اِخ ) بهداوفی . جمال الدین .از فضلای زمان ملک غیاث الدین و ملک شمس الدین کرت بوده و به عربی و فارسی شعر میگفته است ، و این قطعه در تاریخ جلوس ملک شمس الدین بن ملک غیاث الدین او راست :
اضائت بشمس الدین کرت زماننا
و اجرت فی بحرالمرادات فلکه
و من عجب التاریخ مبداء ملکه
یوافق قول الناس «خلد ملکه »
(حبیب السیر جزو2 از ج 3 چ سنگی طهران ص 120).
واژه های همانند
۱۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
حسام . [ ح ُ ] (ع اِ) شمشیر بران . (مهذب الاسماء) (دهار). شمشیر تیز. شمشیر برنده . تیغ تیز : آنجا که حسام او ۞ نماید روی از خون عدو گیا شود روی...
حسام . [ ح ُ ] (اِخ ) ابن بُزَین . محدث است .
حسام . [ ح ُ ] (اِخ ) ابن جمیل بغدادی مکنی به ابوسهل . از مشاهیر محدثین است و104 هَ . ق . درگذشته است . (قاموس الاعلام ترکی ).
حسام . [ ح ُ ] (اِخ ) ابن مُصَک ّ بصری مکنی به ابوسهل محدث است . و داستان هدیه ٔ او را برای قتاده در عیون الاخبار ج 3 ص 38 آورده است . رجوع ...
حسام:در زبان عربی (شمشیر برنده) ولی در زبان فارسی متاسفانه هنوز معنی خوبی براش پیدا نکردن
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.