حسن
نویسه گردانی:
ḤSN
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ )ابن احمد شجری از وزرای دربار الراضی باﷲ عباسی بود و در خانه ٔ علی بن هارون بن علان یهودی جهبذ بر قرن الصراة سکونت داشت و چنان مردم و همسایگان را آزرده بود که چون ابومحمدبن جعفر حاکم بغداد شد و احمدبن شجری را بگرفت ، مردم ریختند و خانه ٔ او را آتش زدند. چند روز میسوخت و تهمت وی آن بود که میخواهد عبداﷲ پسر الراضی باﷲ را به خلافت بنشاند. (الاوراق صولی ص 204).
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۲ ثانیه
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن حمزةبن عبداﷲبن محمدبن حسن بن حسین اصغربن سجادبن حسین بن علی بن ابی طالب . معروف به مرعشی طبری . در 358 هَ . ق...
حسن . [ح َ س َ ] (اِخ ) ابن حمکان . رجوع به حسن حمکان شود.
حسن . [ ح َ س َ] (اِخ ) ابن الحنائی . رجوع به حسن چلبی بن علی شود.
حسن . [ ح َس َ ] (اِخ ) ابن خالد برقی . رجوع به حسن برقی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن خره زاد (خرداد). از اصحاب امام دهم شیعه علی بن محمد الهادی . او راست : «اسماء رسول اﷲ». (ذریعه ج 2 ص 67 از نجاشی )...
حسن . [ ح َ س َ] (اِخ ) ابن الخضیب منجم . رجوع به حسن بغدادی شود.
حسن . [ ح َ س َ] (اِخ ) ابن خطیربن علی . رجوع به حسن نعمانی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن خلف بن عبداﷲبن بلیمة قیروانی . رجوع به حسن قیروانی شود.
حسن . [ح َ س َ ] (اِخ ) ابن خلیل عاملی صوری نجفی . متولد 1327 هَ . ق . او راست : بغیة الوعاظ. (ذریعه ج 3 ص 137).
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن خلیل . رجوع به حسن کرادیسی شود.