حسن
نویسه گردانی:
ḤSN
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ )ابن احمد شجری از وزرای دربار الراضی باﷲ عباسی بود و در خانه ٔ علی بن هارون بن علان یهودی جهبذ بر قرن الصراة سکونت داشت و چنان مردم و همسایگان را آزرده بود که چون ابومحمدبن جعفر حاکم بغداد شد و احمدبن شجری را بگرفت ، مردم ریختند و خانه ٔ او را آتش زدند. چند روز میسوخت و تهمت وی آن بود که میخواهد عبداﷲ پسر الراضی باﷲ را به خلافت بنشاند. (الاوراق صولی ص 204).
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۳ ثانیه
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن جعفر کاشف الغطاء. رجوع به حسن کاشف الغطاء شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن جکینا. رجوع به حسن بن احمدبن محمدبن جکینا شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن جهم بن بکیربن اعین شیبانی ، از اصحاب کاظم .او راست : کتاب الحدیث که حسن بن علی فضال درگذشته ٔ 224 هَ . ق . آن ...
حسن . [ ح َ س َ ](اِخ ) ابن حائک . رجوع به حسن بن احمدبن یعقوب شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن حسن . رجوع به حسن سانزواری و حسن مشهدی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن حسن بن حسن . رجوع به حسن شرنبلالی و حسن مثلث شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن حسن بن عبداﷲ. رجوع به حسن عینی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن حسن بن علی بن ابی طالب . رجوع به حسن مثنی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن حسن بن هشیم . رجوع به ابوعلی بن هشیم ، و نیز به ابن هشیم شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن حسن مثنی . رجوع به حسن مثنی و حسن مثلث شود.