حسن
نویسه گردانی:
ḤSN
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ )ابن احمد شجری از وزرای دربار الراضی باﷲ عباسی بود و در خانه ٔ علی بن هارون بن علان یهودی جهبذ بر قرن الصراة سکونت داشت و چنان مردم و همسایگان را آزرده بود که چون ابومحمدبن جعفر حاکم بغداد شد و احمدبن شجری را بگرفت ، مردم ریختند و خانه ٔ او را آتش زدند. چند روز میسوخت و تهمت وی آن بود که میخواهد عبداﷲ پسر الراضی باﷲ را به خلافت بنشاند. (الاوراق صولی ص 204).
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۲ ثانیه
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن امراﷲ. رجوع به حسن چلبی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن جابر صنعانی . رجوع به حسن هبل شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن حسن عاملی . رجوع به حسن حاینی شود.
حسن .[ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن جبرئیل صاغرجی دهقان . ازاصحاب رای بود. سمعانی گوید: لیکن اهلیت حدیث نداشت . از جدش روایت کرده است . (ا...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن حسن حسینی . معاصر کفعمی در سده ٔ نهم بود. او راست : ارجوزة در ارث . (ذریعه ج 1 ص 453).
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن حسن بن زهرة حلبی . نقیب الاشراف حلب و متوفی به هفتادواند سالگی در 711 هَ . ق . او برادر حمزه ٔ حلبی است ...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن حسن بن عبدالملک قمی . رجوع به حسن قمی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن حسن بن علی بن عمرالاطروش . رجوع به حسن اطروش شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن حسن بن علی عباسی ، معروف به ابن البنا حلبی . شاعر است و در 765 هَ . ق . درگذشت . شعر او در دررالکامنة (ج 1 ...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن حسن بن علی بن عمار. او راست : «جزء فی فضائل علی ». (ذریعه ج 5 ص 102).