حسن
نویسه گردانی:
ḤSN
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ )ابن احمد شجری از وزرای دربار الراضی باﷲ عباسی بود و در خانه ٔ علی بن هارون بن علان یهودی جهبذ بر قرن الصراة سکونت داشت و چنان مردم و همسایگان را آزرده بود که چون ابومحمدبن جعفر حاکم بغداد شد و احمدبن شجری را بگرفت ، مردم ریختند و خانه ٔ او را آتش زدند. چند روز میسوخت و تهمت وی آن بود که میخواهد عبداﷲ پسر الراضی باﷲ را به خلافت بنشاند. (الاوراق صولی ص 204).
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۸ ثانیه
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمدبن علی طبری . رجوع به حسن طبری شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمدبن العماد الکاتب محمدبن محمدبن حامد اصفهانی الاصل . در ذیحجه ٔ 653 هَ . ق . متولد شده و از ابن الخرستا...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمدبن مسلم عوفی صالحی کتانی . مؤذن جامع مظفری . در 714 هَ . ق .متولد شد و نزد دشتی و ابراهیم شیرازی عل...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمد ابیوردی . رجوع به حسن ابیوردی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمدباقر اصفهانی . رجوع به حسن واعظ شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمد بطیحش . رجوع به حسن عکی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمد بغدادی دمشقی حنبلی . صوفی در بغداد667 هَ . ق . متولد و در 751 هَ . ق . درگذشت . (دررالکامنة ج 2 ص 28).
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمد بغدادی . رجوع به حسن دقاق شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمد حذاء شیعی . رجوع به حسن عمانی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمد طائی . رجوع به حسن مرسی شود.