حسن
نویسه گردانی:
ḤSN
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ )ابن احمد شجری از وزرای دربار الراضی باﷲ عباسی بود و در خانه ٔ علی بن هارون بن علان یهودی جهبذ بر قرن الصراة سکونت داشت و چنان مردم و همسایگان را آزرده بود که چون ابومحمدبن جعفر حاکم بغداد شد و احمدبن شجری را بگرفت ، مردم ریختند و خانه ٔ او را آتش زدند. چند روز میسوخت و تهمت وی آن بود که میخواهد عبداﷲ پسر الراضی باﷲ را به خلافت بنشاند. (الاوراق صولی ص 204).
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۲.۳۶ ثانیه
حسن . [ ح َ س َ ](اِخ ) ابن علی قراچه داغی . رجوع به حسن گوهری شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی قمی . رجوع به حسن حجال شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی مصری . رجوع به حسن کفراوی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی مکی حسنی . رجوع به حسن عجیمی شود.
حسن . [ ح َس َ ] (اِخ ) ابن علی مولوی . رجوع به حسن نظمی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی وشاء. رجوع به حسن وشاء شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی یزدی کثنوی . رجوع به حسن کثنوی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن عماربن ابوالحسن . رجوع به حسن امین الدوله شود.
حسن . [ ح َ س َ ](اِخ ) ابن عماربن یوسف . رجوع به حسن شرنبلالی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن عمربن حسن دمشقی حلبی . پدرش محتسب حلب بود و در 710 هَ . ق . متولد شد. او راست : «درةالاسلاک فی دولةالاتراک » ودر...