اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حسیر

نویسه گردانی: ḤSYR
حسیر. [ ح َ ] (ع ص ، اِ) آرمان خوار. ارمان خوار. (مهذب الاسماء). آرمان و دریغخوار. اندوه خوار. افسوس خوار. افسوس و دریغخورنده . دریغخورنده . || مانده . فرومانده ازهر چیز. (منتهی الارب ). درمانده . وامانده . مانده و رنجه شده . (غیاث از لطائف ). مانده شده . فرومانده و کندشده . بازمانده . (ترجمان عادل ) ج ، حَسری ̍ :
بنگربروزگار چه حاصل شدت جز آنک
با حسرت و دریغ فرومانده ای حسیر.

ناصرخسرو.


گر امروز غافل بوی همچنین
برین درد فردا بمانی حسیر.

ناصرخسرو.


|| اشتر مانده . (مهذب الاسماء). کند. بازمانده . || خیره چشم . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
حصیر. [ ح َ ] (ع اِ)باریه . (معجم البلدان ). زیغ بوریا از نی . (مهذب الاسماء).بوریای خرما. (غیاث از کشف و سروری ). بوریا. بوری . بوریه . باری . ...
حصیر. [ ح َ ] (اِخ ) نام حصنی به یمن از بناهای ملوک قدیم . || کوهی به بلاد غطفان . یا کوهی جهینه را. || نام وادیی است . || آبی از آب...
حصیر. [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن بدر. صحابی است .
هسیر. [ هَََ ] (اِ) هسر است که یخ باشد. (برهان ) : امروز از خجالت دوشینه بنده راجانی است پر ز آتش و طبعی پر از هسیر.سنائی .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.