اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حصار

نویسه گردانی: ḤṢAR
حصار. [ ح ِ ] (ع مص ) محاصره کردن کسی را در جنگ . (کشاف اصطلاحات الفنون ). محصور کردن کسی یا سپاهی را. محاصره . حصاری کردن کسی را به جنگ .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳۷ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۰ ثانیه
حصار بزجان . [ ح ِ ب ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان قره کهریز بخش سربند شهرستان اراک . واقع در 24هزارگزی شمال خاوری آستانه و هیجده هزارگزی را...
حصار بلاغی . [ ح ِ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آختاچی بوکان بخش بوکان شهرستان مهاباد. واقع در هفده هزارگزی شمال بوکان و 5500هزارگزی خاو...
حصار بوعلی . [ ح ِ ع َ ] (اِخ ) نام قریه ای در شمیران طهران .
حصار بهبود. [ ح ِ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زاوه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه . واقع در 21هزارگزی خاور تربت حیدریه و یک هزارگزی باختر...
حصار سیدلر. [ ح ِ رِ س ِی ْ ی ِ ل َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر. واقع در 20هزارگزی جنوب خاوری اهر. سه هزارگزی ش...
حصار افغان . [ ح َ اَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. 11هزارگزی شمال مشهد، سر راه مالرو عمومی مشهد به شوراب . ج...
حصار کشیدن . [ ح ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) (اصطلاح حقوق ) بدور زمین یا چیزی خط مرزی کشیدن .
حصار گرفتن . [ ح ِ گ ِرِ ت َ ] (مص مرکب ) در حصار نشستن . در قلعه نشستن .- پس زانو حصار گرفتن ؛ کنایت از گوشه گیری و انتظار : به دل خوشی چون...
حصار قاجار. [ ح ِ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان . واقع در پانزده هزارگزی جنوب خاوری ابهر و سه هزارگزی شوسه ٔ زنج...
حصار شیوان . [ ح ِ شی ْ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بزینه رود بخش قیدار شهرستان زنجان . واقع در 61هزارگزی باختری قیدار، سر راه مالرو عمومی . نا...
« قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ صفحه ۱۱ از ۱۴ ۱۲ ۱۳ ۱۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.