اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حصار

نویسه گردانی: ḤṢAR
حصار. [ ح ِ ] (ع مص ) محاصره کردن کسی را در جنگ . (کشاف اصطلاحات الفنون ). محصور کردن کسی یا سپاهی را. محاصره . حصاری کردن کسی را به جنگ .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
خلیفه حصار. [ خ َ ف ِ ح ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان . دارای 381 تن سکنه . آب آن از رودخانه و چشمه و محصول ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
حصار طهماسب . [ ح ِ رِ طَ ] (اِخ ) دهی است جزو بخش شهریار شهرستان تهران . واقع در 26هزارگزی باختر شهریار کنار راه ماشین رو علیشاه عوض به شهرآبا...
حصار فیروزی . [ ح ِ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حصار معلق . حصار هزارمیخی ، کنایت از آسمان . (مجموعه ٔ مترادفات ) (آنندراج ).
حصار اولیاء. [ ح ِ اَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهنام عرب بخش ورامین شهرستان تهران . واقع در 20هزارگزی جنوب خاور ورامین و 5هزارگزی جنوبی ...
حصار شادمان . [ ح ِ رِ دِ ] (اِخ ) شهری است نزدیک بلخ . شهری است از ماوراءالنهر. (شعوری از شرفنامه ). و رجوع به حبیب السیر ج 2 صص 125 و 126 و...
حصار شالپوش . [ ح ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش شهریار شهرستان تهران . واقع در یازده هزارگزی جنوب باختری علیشاه عوض و شش هزارگزی جنوب راه ...
حصار سپورغان . [ ح ِ س ُ پ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نازلو بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه . واقع در 24هزارگزی شمال خاوری ارومیه ، در مسیر ارابه ...
حصار قره باغی . [ ح ِق َ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان . واقع در 19هزارگزی جنوب باختری قصبه ٔ بهار و هشت...
گزل آباد حصار. [ گ َ زَ دِ ح ِ] (اِخ ) دهی است از دهستان جعفرآباد فاروج بخش حومه ٔ شهرستان قوچان ، واقع در 24 هزارگزی شمال باختری قوچان و 11...
« قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ صفحه ۱۲ از ۱۴ ۱۳ ۱۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.