حصن
نویسه گردانی:
ḤṢN
حصن . [ ح ِ] (اِخ ) نام یکی از دهستان های هشتگانه ٔ بخش زرند شهرستان کرمان . حدود آن از شمال به دهستان حومه ٔ زرند و سیریز، از خاور به دهستان سبلوئیه ، از جنوب به بخش رفسنجان و از باختر به دهستان نوق رفسنجان . این دهستان در دامنه واقع شده و هوای آن معتدل و آب آن از قنوات است . از 21 آبادی تشکیل شده و در حدود 1500 تن سکنه دارد. راهش مالرو است . مرکز دهستان ، قریه ٔ حصن است . محصولش غلات ، حبوبات ، پنبه و پسته و صادرات آن پسته است . اهالی به کشاورزی گذران میکنند. صنایع دستی آن قالی بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۶ ثانیه
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن مظفر نیشابوری . رجوع به حسن نیشابوری شود.
حسن . [ ح َس َ ] (اِخ ) ابن معروف . رجوع به حسن کورک زاده شود.
حسن . [ ح َ س َ] (اِخ ) ابن ممش مناستری . رجوع به حسن فؤاد شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن منزول . رجوع به حسن بن محمدبن منزول شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن منصوربن محمودبن عبدالعزیز اوزجندی . رجوع به حسن قاضیخان شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن منصوربن محمدمبارک شواق اسنائی (632 - 706 هَ . ق .). به تهمت شیعیگری محاکمه شد و توبه کرد و تبری جست و به قاه...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن موسی بن سالم حناط کوفی . از امام صادق روایت دارد. او راست : کتاب الاصل . (ذریعه ج 2 ص 146 بنقل از فهرست شیخ طوس...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن موسی بغدادی . رجوع به حسن بغدادی شود.
حسن .[ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن موسی الخشاب محدث است . او راست :کتاب الانبیاء و جز آن . (ذریعه ج 2 ص 355 و ج 6 ص 250).
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن موسی کرد. رجوع به حسن بانی شود.