حماء. [ ح َم َءْ ] (ع اِ) حَمَاءَة. گل سیاه و بدبوی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)
: لقد خلقنا الانسان من صلصال من حماء مسنون . (قرآن
۞ از اقرب الموارد). لوش . رجوع به این کلمه در همین لغت نامه شود. || (مص ) تیره شدن آب از آمیزش گل سیاه و تیره . || خشم گرفتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || لای ناک شدن چاه . (منتهی الارب ).