اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حو

نویسه گردانی: ḤW
حو. [ ح ُوو ] (ع اِ) ج ِ حَوّاء. (منتهی الارب ). رجوع به حواء شود. || ج ِ احوی . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۲.۸۵ ثانیه
من حیث هو {م ِ ح َ ث ُ ه ُ و َ } (ع ق مرکب ) او به تنهائى؛// حَیْثُ : [ حیث ]: ظرف مکان و مبنى بر ضم است ؛ « حَیْثُ انَّ »: براى اینکه « مِنْ حَیْثُ...
گوده هو. [ گ ُ دِ هَُ ] (اِخ ) ۞ اداره کننده ٔ فرانسوی نژاد هندوستان که در انگلستان متولد شد. وی در سال 1754 م . حاکم هندوستان بود و با انگل...
هو الغنی. (در وصف خداوند) اوست غنی، اوست توانگر، اوست بی نیاز. در اینجا «هُوَ» (او) اشاره ای است به خداوند. قابل توجه است که «غنی» در اینجا متفاوت ...
هو کشیدن . [هََ / هُو ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) جراحت یا قرحه بدتر شدن . سیم کشیدن جراحت یا آب دزدیدن قرحه و ریش .- امثال : شاه خانم میزا...
قل هو ا. [ ق ُ هَُ وَل ْ لاه ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ امری ) مطلع سوره ٔ یکصد و دوازدهم از قرآن که آن را سوره ٔ اخلاص خوانند : بفلک میرسد از روی چ...
های وهو. [ ی ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ صوت مرکب ) شور و غوغای اهل طرب . هایاهوی . های هوی . هیاهو : های و هویی میرسد امشب به گوش هوش بازهمنشین ...
پکیانگ هو. [ پ ِ ] (اِخ ) رودی است در مملکت چین در 26 هزارگزی شمال غربی نان یونگ فو، و آن بطرف جنوب جریان دارد و از شهر کانتن گذرد و از فر...
هو و جنجال . [ هََ / هُو وُ ج َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) هیاهو. سر و صدا. جار و جنجال .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ل-ه و پ-ه . [ ل ِ هَُ پ ِه ْ ] (ص مرکب ، از اتباع ) لِه و لورده . خرد و خاکشی . سخت لِه . سخت کوفته و سوده .
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.