حور
نویسه گردانی:
ḤWR
حور. [ح َ ] (ع اِ) نقصان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). کمی . قلت . مقابل کور: اعوذ باﷲ من الحور بعد الکور. || ماتحت پیچ دستار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پاسخ . جواب . || تگ وعمق . (منتهی الارب ). قعر و عمق . (اقرب الموارد). || ما اصبت حوراً؛ نرسیدم بچیزی . || هو بعیدالحور؛ او دانا و عاقل است . || بازگشت . || (مص ) بازگشتن . || کاستن و کم گردیدن . || گشادن پیچ دستار را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). باز کردن عمامه . (تاج المصادر بیهقی ). || سرگشته شدن . (منتهی الارب ). متحیر شدن . (اقرب الموارد). || شستن وسپید کردن جامه را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
هور. (ع مص ) تهمت نهادن بر کسی در کاری . (منتهی الارب ). هَور. رجوع به هَور شود.
هور. (اِ) نامی است از نامهای آفتاب . (برهان ). خور. خورشید. شمس . شارق .ذکاء. شید. بیضا. سور (سانسکریت ). مهر : خداوند ماه و خداوند هورخداوند روز و...
هور. (اِخ ) نام یکی از نجبای معاصر با بهرام گور. (ولف ) : یکی نامه بنوشت بهروز هوربه نزد شهنشاه بهرام گور.فردوسی .
هور. [ هََ وَ ] (اِخ ) دهی است از بخش دهلران شهرستان ایلام . دارای 180 تن سکنه ، آب آن از چشمه ها و محصول عمده اش غله و لبنیات و پشم است...
هوور. [ هو وِ ] (اِخ ) ۞ هربرت کلارک . (1874-1964 م .). نام رئیس جمهور اتازونی از سال 1929 تا 1933 م .
هوور یا ماهی تن یکی از پرطرفدارترین ماهی های جنوب است. هوور بسیار کم تیغ و غیر ازاردهنده است و گوشتی صورتی یا قرمز تیره دارد. دارای مقادیر بالای اسیده...
واژه ایست سریانی یا یونانی به معنای عالم برزخ . سرای موقتی پس از مرگ که پیش از دوزخ و بهشت باشد
هور موسی . [ رِ سا ] (اِخ ) نام مردابی به خوزستان .
هار و هور. [ رُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) در تداول عامه ، سخت گرسنه . در غایت گرسنگی . مشتاق طعام .
مُرداب[۱][۲]، مانداب یا هور به جایی در طبیعت میگویند که آب در آن مانده و گیاهان کوتاه بیشتر از جنس علف و نی بر آن روییده باشد. مانداب گونهای تالاب ب...