اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حیف

نویسه گردانی: ḤYF
حیف . [ ح َ ] (ع مص ) جور و ستم کردن بر کسی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بیداد کردن . (ترجمان عادل ). جور و ستم کردن بر کسی خواه حاکم باشدیا غیر حاکم . (ناظم الاطباء). فارسیان بدین معنی با لفظ نمودن و رفتن بصله ٔ بر استعمال نمایند، چنانکه گویند بر کسی حیف و میل نرود. (آنندراج ) :
شاپور حیف ها به من از روزگار رفت
گر زندگی بود کشم از روزگار حیف .

شاپور طهرانی (از آنندراج ).


|| (اِ) جور و ستم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). در قرآن k00l)_&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> آمده : یخافون ان یحیف اﷲعلیهم . (اقرب الموارد) _(: مراسم عدل و مکارم خلق و رفع قواعد حیف و... (المضاف الی بدایع الازمان ).
- حیف کردن ؛ ظلم کردن . بیداد کردن :
ز بیرحمی از بیخ و بارش مکن
که نادان کند حیف بر خویشتن .

سعدی .


گفت : ای خداوند بر من حیف کردی . (گلستان ).
|| نر از خزنده و گزنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تیزی سنگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
حیف . [ ح َ ] (ع اِ) دریغ. (آنندراج ). افسوس . (آنندراج ). در تداول فارسی کلمه ای است برای نشان دان تحسر و تأسف . دریغا : حاصل عمر تلف کرده ...
حیف . [ ] (ع اِ) ج ِ حیفَة، به معنی ناحیه و گوشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
حیف . [ ح ُی ْ ی َ ] (ع ص ) ج ِ حائف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به حائف شود.
حیف و میل . [ ح َ ف ُ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )ظلم و بیداد و انحراف از حق . || تفریط.- حیف و میل شدن ؛ تفریط شدن .- حیف و میل کردن ؛ ...
هیف . [ هََ ] (ع اِمص ) سختی تشنگی . (منتهی الارب ). || (مص ) سخت تشنه شدن . || گریزپا شدن بنده . || لاغرشکم و باریک میان گردیدن . (اقرب...
هیف . (ع ص ، اِ) ج ِ اَهیَف . مردان لاغرشکم و میان باریک . (اقرب الموارد). رجوع به اهیف شود.
هیف . [ هََ ی َ ] (ع مص ) لاغرشکم و باریک میان گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || گریختن عبد. (منتهی الارب ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.