اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حیف

نویسه گردانی: ḤYF
حیف . [ ح ُی ْ ی َ ] (ع ص ) ج ِ حائف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به حائف شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
حیف . [ ح َ ] (ع اِ) دریغ. (آنندراج ). افسوس . (آنندراج ). در تداول فارسی کلمه ای است برای نشان دان تحسر و تأسف . دریغا : حاصل عمر تلف کرده ...
حیف . [ ح َ ] (ع مص ) جور و ستم کردن بر کسی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بیداد کردن . (ترجمان عادل ). جور و ستم کردن بر کسی خواه حاکم ب...
حیف . [ ] (ع اِ) ج ِ حیفَة، به معنی ناحیه و گوشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
حیف و میل . [ ح َ ف ُ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )ظلم و بیداد و انحراف از حق . || تفریط.- حیف و میل شدن ؛ تفریط شدن .- حیف و میل کردن ؛ ...
هیف . [ هََ ] (ع اِمص ) سختی تشنگی . (منتهی الارب ). || (مص ) سخت تشنه شدن . || گریزپا شدن بنده . || لاغرشکم و باریک میان گردیدن . (اقرب...
هیف . (ع ص ، اِ) ج ِ اَهیَف . مردان لاغرشکم و میان باریک . (اقرب الموارد). رجوع به اهیف شود.
هیف . [ هََ ی َ ] (ع مص ) لاغرشکم و باریک میان گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || گریختن عبد. (منتهی الارب ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.