خارخار. (اِ) کنایه از دغدغه و خواهش خواه امر مرغوب باشد و خواه غیر مرغوب چون خارخار غم ، و با لفظ در سر داشتن و در سینه داشتن و در دل داشتن مستعمل است . (آنندراج ). کنایه از خلجان و تعلق خاطر هم هست که ابتدای میل و خواهش بچیزی باشد و بقیه ٔ میل و خواهش را هم گفته اند. (برهان قاطع).خلجان و تعلق خاطر و اندیشه ای که ضمیر آدمی بر طلب و کنجکاوی دارد. (تعلیقات فیه مافیه چ فروزانفر ص
283 از حاشیه ٔ دکتر معین بر برهان قاطع). خلجان خاطر که در ایام تعلق و میل و عشق بر عاشق پیدا شود. (انجمن آرای ناصری ). تردد و تفکر و اندیشه ٔ طبیعت برای امر مرغوب . (بهار عجم ) (غیاث اللغات ). خلجان . (شرفنامه ٔ منیری ). تعلق خاطر که ابتدای میل و خواهش بود. (ناظم الاطباء). خلجان خاطر. (فرهنگ نظام ). دغدغه ٔ خاطر و الم دل و خلجان . (فرهنگ شعوری ج
1 ص
361). وسوسه . وساوس تسویل ، تساویل ، چون خارخار دیوار
: دگر ره باز با هر کوهساری
بخار آورد پیدا خارخاری .
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 441).
تو چشم روشن و دلشاد زی که در دل و چشم
خلد عدوی ترا خارخار از آتش و آب .
مسعودسعد (دیوان چ رشید یاسمی ص 28).
در آدمی عشقی و دردی و خارخاری و تقاضایی هست که اگر صدهزار عالم ملک او شود که نیاساید و آرام نیابد. (فیه مافیه مولوی
64 از حاشیه ٔ دکتر معین بر برهان قاطع).
خارخار دو فرشته می نهشت
تا که تخم خویش بینی را نکشت .
(مثنوی ).
از خارخار عشق تو در سینه دارم خارها
هر دم شکفته در دلم زان خارها گلزارها.
جامی .
دل را ز خار خار تمنای وصل خویش
خوبان فریب بستر سنجاب داده اند.
فیاض لاهیجی (از آنندراج ).
خارخار آن پریرو داشته
بر مزار هر که گل پاشیده است .
کلیم (از آنندراج ).
فضای دل خلاص از خارخار غم کجا گردد
ز چنگ خاربن دامان صحرا کی رها گردد.
واعظ قزوینی (از آنندراج ).
ابر دامن کش و گلشن خوش و ساقی است کریم
خارخار غم ایام چه خواهد بودن .
حضرت شیخ (از آنندراج ).
گل اندامی که دارد غنچه در سر خارخار او
صبا در رقص طاوس است از رنگ بهار او.
میرمحمدافضل ثابت (از آنندراج ).
محمدخان که حرکات او بر طبعش ناگوار و از اطوار او خارخار در دل داشت در آن روز عنان اختیار از دست داده . (تاریخ گلستانه ).
یار رفت از چشم و در دل خارخار او بماند
بر جگر صد داغ حسرت یادگار او بماند.
(فرهنگ شعوری ).
|| خارش . (برهان قاطع) (شرفنامه ٔ منیری ) (ناظم الاطباء)(انجمن آرای ناصری ) (فرهنگ شعوری ص
361)
: فکر عصیان ابتدای کار شیطانی بود
در بدن چون خارخار افتد علامات گرست .
عطار.
خواهد رسید زر بکف من ز دست تو
چون گل ازان که میکندم خارخار دست .
سلمان ساوجی .
خارخار دل من گشته غم هجرانش
زان سبب کرده تنم محنت دل ویرانش .
ابوالمعانی (از فرهنگ شعوری ص 361).
|| حسد و رشک . (انجمن آرای ناصری ) (ناظم الاطباء).