گفتگو درباره واژه گزارش تخلف خاری نویسه گردانی: ḴARY خاری . (اِخ ) تخلص شاعری که اصلاً اصفهانی و مسکنش سمنان بود این بیت از اوست :نام لیلی به سر تربت مجنون مبریدبگذارید که بیچاره قراری گیرد.(از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2011). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی خاری خاری . (اِخ ) تخلص شاعری تبریزی بوده است که این بیت از اوست :بخت آنم کو که خواب آلوده برخیزی شبی ناله ام بشناسی و گوشی بفریادم کني .(... خاری دم خاری دم . [ دِ ] (اِخ ) خاری دم . سردار مجرب آتنی بود که بجهت خصومت اسکندر از آتن تبعید شد و موردخطاب داریوش واقع شده داریوش وقتی که این ... چاه خاری چاه خاری . (اِخ ) دهی از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند که در 162 هزارگزی جنوب خاوری شوسف واقع شده . دامنه و گرمسیر است و6 تن س... پاچه خاری پاچه خاری. (اسم مصدر) ( پاچه + خاری، از مصدر خاراندن ) تملق، چاپلوسی، ریاکاری. رجوع شود به «پاچه خار». توضیحات: «پاچه خاری» واژه ای است در گو... کازه خاری کازه خاری . [ زِ ] (اِخ ) دهی از دهستان القورات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند، واقع در 42هزارگزی شمال باختری بیرجند. دامنه و معتدل و دارای 27 ت... خواری خواری . [ خوا / خا ] (حامص ) پریشانی . حقارت . پستی .(ناظم الاطباء). ذُل ّ. ذِلّت . هَوان . هَون . مَذَلّت .ذِلْذِل . ذِلْذِلة. مقابل عز. خزی . حُقْ... خواری خواری . [ خوا / خا ] (ص نسبی )منسوب به خوار که شهری است در هیجده فرسخی ری و جمعی از علماء به این خاک منسوبند. (از انساب سمعانی ). خواری بخش خواری بخش . [ خوا / خا ب َ] (نف مرکب ) مُهین . اهانت کننده . (یادداشت مؤلف ). بیش خواری بیش خواری . [ خوا/خا ] (حامص مرکب ) عمل بیش خوار. گلوبندگی . اکولی : عجب نیست گر جانْت خوار است و حیران چو تن مست و خفته ست از بیش خواری .نا... تنه خواری تنه خواری . [ ت َ ن َ / ن ِ خوا / خا ] (حامص مرکب ) کنایه از شکنجه و عذاب . (آنندراج ). کاهش تن کردن از باعث غم و اندوه ، و در بهار عجم بمعنی... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۶ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود