اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خاص

نویسه گردانی: ḴAṢ
خاص . (اِخ ) یکی از وادیهای خیبر است . ابن اسحاق می گوید خیبر صاحب دو وادی است . یکی وادی سُرَیرو دیگر وادی خاص و این دو وادی است که خیبر بر آنهاقسمت شده . (از معجم البلدان یاقوت حموی باختصار).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
خاس . (اِ) ظرفی است که با گِل و پشگل گاو سازند و برای خشک کردن جو و تربیت کرم ابریشم در گیلان از آن استفاده می کنند. || درختچه ای خارد...
خاس . (اِ) هَس (در تداول مردم دیلمان ). رجوع به هس شود.
خاس . (لری ، ص ) خوب .
خاس . (اِخ ) شهرکی است بماوراءالنهر با کشت و برز بسیار و اندک مردم . (حدود العالم ). رجوع به کلمه ٔ خاست شود.
خواص . [ خ َ واص ص ] (ع اِ) مردمان خاص .ضد عوام . (ناظم الاطباء). ج ِ خاصّه . نزدیکان . مقربان : احمد و شکر خادم تنی چند از خواص و طبیب و حاکم...
خواص . [ خ َوْ وا ] (ع ص )خوص فروش . (ناظم الاطباء). آنکه برگ خرما فروشد. (یادداشت بخط مؤلف ). || آنکه برگ خرما بافد زنبیل را. زنبیل باف . ...
خواص . [ خ َوْاص ص ] (اِخ ) ابراهیم . از بزرگان صوفی است . رجوع به ابراهیم خواص شود.
(= خاصیت ها) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: یَتیشان (یَتیش از پهلوی: پَتیشْن= خاصیت + پسوند «ان») گاتیشان (گاتیش از پهلوی: گَتیشْن= خاصیت + «...
خواس . [ خوا / خا ] (اِ) خواستگار. طلبکار. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) مخفف خواست و بمعنی طلب و استدعاست چنانکه گویند: فلان زن ...
خواس . [ خ َ ] (اِ) ترس . بیم . هراس . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء).
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۶ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.