اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خالی

نویسه گردانی: ḴALY
خالی . (ع ق ) تنها: امیر بر خضرا رفت و خواجه بطارم دیوان بنشست خالی ۞ و استادم را بخواند. (تاریخ بیهقی ). امیر برخاست و فرود سرای رفت ونشاط شراب کردی خالی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 406).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
خالی . (ع ص ) تهی . مقابل پر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 385) (فرهنگ نظام ). پرداخته . خِلْوْ. (منتهی الارب ) (دهار). خَلّی . ...
خالی . (اِ) گلیم بزرگ و منقش و پرزدار که در این زمان قالی گویند. || دایی و خالو. || پوشاک . جامه . لباس . || کمان اَبرو. || لواو علم ...
خالی . (اِخ ) حسن بیک . وی از شعرای دربار جهانگیر پادشاه هندوستان بوده است . وفاتش بسال 1021 هَ . ق . اتفاق افتاد و این بیت او راست :عشق خو...
خالی ٔ. [ ل ِءْ ] (ع ص ) شتری که فروخوابد بی علتی یاحرونی کند و نگذارد جا را. یقال : ناقة خالی ٔ. ۞ (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
خال خالی . (ص نسبی ) صاحب خالها.
دست خالی . [ دَ ] (ص مرکب ) تهی دست . دست تهی . صفرالید.- دست خالی (به اضافه ) ؛بی بضاعت و مایه . و رجوع به دست تهی شود.- دست خالی برگردان...
شکم خالی . [ ش ِ ک َ ] (ص مرکب ) کنایه از گرسنه . (از یادداشت مؤلف ) : درونت حرص نگذارد که زربر دوستان پاشی شکم خالی چو نرگس باش تا دستت ...
لاف زن، دروغگو. کسی که غلافِ شمشیر خود را خالی به خود بسته تا وانمود کند مسلح است. همچنین کسی که تفنگ بی فشنگ به خود بندد. کنایه از آنکه هیچ در چنته ن...
خط و خالی . [ خ َطْ طُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ، ص نسبی مرکب ) خطمه خالی . (در زبان عوام ) دارای اشکال از خط و خال . منقش به خطوط و خالها. مخط...
خطمه خالی . [خ َ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) با خط و خالها. تلفظ عامیانه ٔ خط و خالی . رجوع به خطمخالی در این لغت نامه شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.