اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خبر

نویسه گردانی: ḴBR
خبر. [ خ َ ] (اِخ ) دهی است به شیراز و از آن ده است فضل بن حماد صاحب مسند. (از منتهی الارب ). صاحب نزهة القلوب بگاه تعیین محل «قلعه ٔ تیرخدای » از ده خبر نام میبرد بر این قرار: قلعه ٔ تیر خدای بخبر است بر کوهی در غایت بلندی و بدین سبب آنرا بدین نام خوانند. هوایش سرد است باعتدال مایل و آبش از مصانع است . (نزهة القلوب چ دبیرسیاقی ص 159). فرهنگ جغرافیایی از ذکرنام این ده ساکت است و شاید همان خفر باشد ولی یاقوت آنرا چنین می آورد: خبر شهرکی است بنزدیک شیراز و بدانجاست قبر سعید برادر حسن بن ابی الحسن بصری . به این ناحیه جماعتی از اهل فضل نسبت داده میشوند که از آن جمله اند فضل بن حماد خبری صاحب مسند کبیر که از سعیدبن ابی مریم و سعیدبن عفیره و غیر این دو حدیث کرد. ابوالعباس فضل بن یحیی بن ابراهیم خبری پسر دختر فضل بن حماد ابو حکیم است و او را کتابی بزرگ در فرائض است بنام تلخیص و تصنیف دیگری مثل آن . ابن طاهر میگوید اشتباه نشود حسن بن حسین بن علی بن محمد خبری شیرازی است و فقط به خبری ملقب است . و نیز از آنجاست عبداﷲبن ابراهیم خبری فرضی ادیب جد مادری محمدبن ناصر سلامی .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
خبر آمدن . [ خ َ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) اطلاع آمدن . از مطلبی آگهی بدست آمدن . مطلع شدن : بعاقبت خبر آمد که مرد ظالم مردبسیم سوختگان زرنگا...
خبر پائین . [ خ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان خبر بخش بافت شهرستان سیرجان ، واقع در 66 هزارگزی جنوب خاوری بافت سر راه فرعی خبر به دش...
خبر رسیدن . [ خ َ ب َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) اطلاع رسیدن . خبری بدست آمدن . آگهی یافتن : حیدر کزو رسید وز فخر اوازقیروان بچین خبر خیبر. ناصرخ...
خبر داشتن . [ خ َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) مطلع بودن . آگاهی داشتن . واقف بودن . اطلاع داشتن : ز رستم همانا نداری خبرکه گیتی ازو گشته زیر و زبر....
خبر آوردن . [ خ َ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) سخن چینی کردن . بردن خبر از مکانی به مکان دیگر به جهت نمامی . || سعایت کردن . غمازی کردن . || ا...
خبرگرفتن . [ خ َ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از استفسار احوال کردن باشد. (از آنندراج ). پرسیدن ازوقعه یا حالتی . (یادداشت بخط مؤلف ) : ...
خبر شنیدن . [ خ َ ب َ ش َ / ش ِ دَ ] (مص مرکب ) اطلاع بر امری پیدا کردن . خبری را شنیدن . بخبری راه بردن . شنیدن خبر چیزی : آمدنداز خبر شنیدن ...
خبر یافتن . [ خ َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) مطلع شدن . پی بردن . اطلاع حاصل کردن . معلوم کردن . (آنندراج ) ۞ : برستم چنین گفت کافراسیاب چو از تو ...
خبر مشهور. [ خ َ ب َ رِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خبری است که بحد تواتر نرسد و در کفر منکرش اختلاف است ۞ و اصح کفر او است .
خبر مستفیض . [ خ َ ب َ رِ م ُ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خبری که راویش بیش از سه تن باشد ولی بحد تواتر نرسد. ۞ رجوع به مبحث خبر شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۷ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.