گفتگو درباره واژه گزارش تخلف خبی نویسه گردانی: ḴBY خبی ٔ. [ خ َ ] (اِخ )نام موضعی است بنزدیک ذی قار و در آنجا بنوبکربن وائل در واقعه ٔ ذی قار ۞ بزیان عجمان کمین کردند و وجه تسمیه ٔ آن خببی ٔ از آنست زیرا «کانهم اختبؤوا فیه ». (از معجم البلدان یاقوت ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه واژه معنی خبی خبی . [ خ َ بی ی ] (ع اِ) ابوریحان بیرونی آرد: خبی آن بود که پنهان کرده آید اندر مشت . (از التفهیم ). خبی خبی ٔ. [ خ َ ] (ع ص ) پنهان کرده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (تاج العروس ) (متن اللغة) (معجم الوسیط). منه :... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود