اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ختع

نویسه گردانی: ḴTʽ
ختع. [ خ َ ت ِ ] (ع ص ) دلیل حاذق . راهبر واقف . (از متن اللغة). دلیل ماهری که در حرکت متوقف نشود و حیران نگردد. (معجم الوسیط). || (اِ) کفتار. (از اقرب الموارد). ضبع.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
آهوی ختا. [ ی ِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آهوی تاتار.
خطا کردن . [ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اشتباه کردن . سهو کردن . غلط کردن : بخطا غره مشو گرچه جهاندار کندهر کسی را که خطا کرد مکافات خطاش . ناصرخ...
خطا گرفتن . [ خ َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) اشتباه گرفتن . سهو گرفتن . تخطئه کردن . (یادداشت بخط مؤلف ) : نه در هر سخن بحث کردن رواست خطا بر بز...
خطا آمدن . [ خ َ م َ دَ ] (مص مرکب ) اشتباه درآمدن . سهو کردن . ناصواب آمدن . غلط درآمدن : بی از آن کآمد ازو هیچ خطا از کم و بیش . (تاریخ بیه...
خبط وخطا. [ خ َ طُ خ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اشتباه . خطا. ناصواب . ناهنجار. غیر مستقیم . غیر صحیح .
آهوی خطا. [ ی ِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آهوی تاتار.
قتل خطاء. [ ق َل ِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چون آنکه کسی پرنده ای را مثلاً هدف قرار دهد ولی تیرش به خطا رود و انسانی را بکشد چنین قت...
مادربه خطا. [ دَ ب ِ خ َ ] (ص مرکب ) لفظی است مشهور و دشنامی معروف . (آنندراج ). کلمه ٔ فحش . (ناظم الاطباء). نوعی دشنام است . تمام فحشهای ماد...
کاتای (Cathay) (/kæˈθeɪ/) [خطای/ختای] نامی است تاریخی برای چین که مدتها در اروپا [بعنوان سرزمینی متفاوت] بکار می رفت. در اوایل دوره مدرن، اروپایی ها ک...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.