خثم . [ خ َ ] (ع مص )
۞ پهن و ستبر بینی شدن . || پهن گردیدن سر گوش . || پهن گشتن معول . پهن شدن کلنگ . (از منتهی الارب ) (متن اللغة) (معجم الوسیط) (تاج العروس ). || بند آمدن سوراخهای پستان ماده شتر. (از متن اللغة) (منتهی الارب ) (تاج العروس ). || گردشدن سپل ناقه . (معجم الوسیط).