گفتگو درباره واژه گزارش تخلف خرم نویسه گردانی: ḴRM خرم . [ خ ُ ] (اِخ ) ظاهراً نام بیشه ای بوده است : نمایان شما را یکی مرغزارز شاهان پیشینگان یادگارورا خرم خواند جهاندیده پیربدو اندرون بیشه و آبگیربرفتند پویان بکردار غرم بر آن بیشه کش نامور خواند خرم .فردوسی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی خرم خرم . [ خ َ ] (ع اِ) بینی کوه . (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || پوست تخم مرغ است که بجهت ادویه ٔ ع... خرم خرم . [ خ ُ ] (ع اِ) پشته و یا بینی کوه که جدا شده باشد از دیگری . || دماغه . (از لسان العرب )(از اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (منتهی ال... خرم خرم . [ خ َ رَ ] (ع مص ) شکافته گردیدن دیوار بینی فلان . (از تاج العروس )(از لسان العرب ) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). خرم خرم . [ خ َ ] (اِ) بخاری که از روی آب گرم و زمینهای نمناک برمیخیزد. (ناظم الاطباء) (از برهان قاطع). || [ خ ُ / خ َ ]؛ مهره ای باشد از شیشه ... خرم خرم . [ خ ُ رَ ] (ص ) مخفف خُرّم . خندان . خوشوقت . شادمان . (از ناظم الاطباء) : خرم میزی که تا سبزی برآید. (ویس و رامین ).از تیغ او ولایت بدخو... خرم خرم . [ خ ُرْ رَ ] (ص ) ۞ شادمان ، خوشوقت . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). مسرور. دلخوش . شاد. (ناظم الاطباء). شاداب . سرزنده . مقا... خرم خرم . [ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) لقب پدر حسین بن ادریس حافظ است . (منتهی الارب ). خرم خرم . [ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) نام روستائیست به جنب اردبیل . (معجم البلدان ). مولد بابک خرم دین در این قریه اتفاق افتاد و خرمیه اصحاب بابک منس... خرم خرم . [ خ ُ ] (اِخ ) نام کوههای کوچکی بوده است بکاظمیه . (از جوالیقی ص 131). خرم خرم . [ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) نام یکی از پادشاهان آل بابر در هندوستان است . (از قاموس الاعلام ترکی ج 3). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۱۳ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود