اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خسرو

نویسه گردانی: ḴSRW
خسرو. [ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) [ امیر... ] خویش نزدیک امیر محمد یوسف است که از عراق همراه خود آورده و تربیت او کرده و او را مرتبه ٔ فرزندی داد، بسیار طبع خوب دارد و طالب علم است و در اطوار ثانی میر است . از اوست این مطلع:
بیا ساقی بده جامی بمن زان درد و صافیها
که دیگر نگذرد در خاطرم دنیا و مافیها.

(مجالس النفایس ص 138).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
خسرو. [ خ ُ رَ / رُو ] (اِ) ملک ۞ . پادشاه ۞ .(زمخشری ) (از برهان قاطع). کسری . قیصر. (ج ، اکاسره ،قیاصره ). هر پادشاه صاحب شوکت . (برهان قاطع...
خسرو. [ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) پسر سیاوش و نوه ٔ کیکاوس یکی از شاهان کیان است . مادرش بنا برقول فردوسی دختر افراسیاب بنام سودابه بود او را ک...
خسرو. [ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) نام یکی از سلاطین ایران است که بین زمان یزدگرد و بهرام گور سلطنت می کرد و از نژاد پشن بود. بهرام گور بعد شاهی...
خسرو. [ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) نام آسیابانی است که یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی را کشت : فرومایه ای بود خسرو بنام نه تخت و نه گنج ونه ...
خسرو. [ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) نام پدر ناصرخسرو شاعر معروف قرن چهارم هَ . ق . است . رجوع به ناصرخسرو شود.
خسرو. [ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) نام سردار ایرانی بوده است که در قندهار به زمان شاه سلطان حسین صفوی کشته شده و بعد از او میرویس حاکم قندها...
خسرو. [ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ )لقب انوشیروان پادشاه معروف ساسانی است . رجوع به خسرو انوشیروان شود.
خسرو. [ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) یکی از سلاطین تیموری است بدهلی و پسر جهانگیر. او بسال 1031 هَ . ق . در 36 سالگی از طرف برادرش شاهجهان به قتل ...
خسرو. [ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) از شاعران ترک بود و بسال 1005 هَ . ق . درگذشت . او را دیوانی به ترکی است . (از کشف الظنون ).
خسرو. [ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) (ملامحمد افندی فرزند فرامرز). رجوع به خسروی ، ملامحمد افندی شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۸ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.