خطء
نویسه گردانی:
ḴṬʼ
خطء. [ خ ِ ] (ع مص ) گناه کردن بقصد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس )(از لسان العرب ). || گناه کردن . منه : خطی ٔفی ذنبه ؛ براه خطا رفت بقصد و یا بدون قصد. (منتهی الارب ). || (اِ) گناه بعمد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۹ ثانیه
خط کردن . [ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مخطط کردن . اثر گذاردن : ارض مشطبه ؛ زمین که در آن سیل اندک خط کرده باشد. (منتهی الارب ).- بخطکردن ؛ اص...
خط گذار. [ خ َ گ ُ ] (نف مرکب ) کاتب ۞ . (ناظم الاطباء). قلمزن .(از آنندراج ). || نیزه داری که نیزه ٔ کوچک در دست گیرد. (ناظم الاطباء). خطی ...
خط مدیر. [ خ َطْ طِ م ُ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خطی است خارج شده از مرکز معدل المسیر بطرف مرکز تدویر. (یادداشت بخط مؤلف ).
خط مزور. [ خ َطْ طِ م ُ زَوْ وِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خط فرودینه است که خط هفتم جام جم باشد. (از ناظم الاطباء).
خط مشکل . [ خ َطْ طِ م ُ ک ِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خط ناخوانا. (از آنندراج ).
هفت خطhaftxat معنی ۱. [عامیانه، مجاز] شخص متقلب و حقهباز. ارقه، ارغه. ۲. (اسم) [قدیمی] هفتاقلیم. ۳. (اسم) [قدیمی] = ⟨ هفتخط جام ⟨ هفتخط جام: [قدیم...
خط کوفی نام خطی از خطوط اسلامی است که منسوب به شهر کوفه بوده و گفته میشود که در آنجا شکل گرفته و توسعه یافته است. نخستین نسخههای قرآن با این خط نوشت...
(به کسی یا چیزی )با القای آنچه که موجب جانبگرایی می شود بر عملکردشخص یا چیزی تاثیر گذاشتن و روند امور را از حالت بیطرفی به مسیر خاصی سوق دادن .
خط دادن. (به کسی یا چیزی ) با القای آنچه موجب تمایل و گرایش و جانبداری می شود بر کار و روش و منش و رفتار و خصوصیات شخص یا چیزی تاثیر گذاردن و به مسیری...
خط و خال . [ خ َطْ طُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) مخطط. دارای خطوط و خالها. منقش . || (اِ مرکب ) خال صورت و موی تازه بر روی دمیده : به بیداری...