خلاص . [ خ ِ ] (ع اِ) خلاصه ٔ روغن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || گداخته ٔزر و سیم . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || زر خالص . سره . (یادداشت بخط مؤلف )
: خلاص بود و کنون قلب شد ز سکه بگشت
مزور آمد و خائن چو سکه ٔ قلاب .
خاقانی .
زری که خلاص آمد از نار نیندیشد.
خاقانی .
شاه فرمود تا بمجلس خاص
بر محکها زنند زر خلاص .
نظامی .
|| مسکه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || بوته ٔ زرگری . (منتهی الارب ) (از تاج العروس )
: می بیغش برآمده ز سبو
چون زر خالص از درون خلاص .
نظیری (از آنندراج ).
|| رب خرما. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || خَلاص (خِلاص ) خلاصه . برگزیده . خالص از چیزی . (یادداشت بخط مؤلف ). || خَلاص (خِلاص ) (اِمص ) رهایی . رهایش . آزادی .نجات . (از ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مؤلف )
: خلاص خود را چاره ای می جست . (کلیله و دمنه ). تدبیر خلاص من چگونه می بینی . (کلیله و دمنه ). آدمی چون کرم پیله است هرچند بیش تند ببند سخت تر گردد و خلاص متعذرتر. (کلیله و دمنه ).
زین وجودت بجان خلاص دهند
بازت از تو وجود خاص دهند.
خاقانی .
گر مرا دشمن ز من دادی خلاص
بر سر دشمن روان افشاندمی .
خاقانی .
رخت عزلت بخراسان برم انشأاﷲ
که خلاص از پی دوران بخراسان یابم .
خاقانی .
یکی بندیم شکوه آورد پیش
خلاصش ندیدم بجز بند خویش .
سعدی (بوستان ).
چه کردی که آمد بجانت خلاص .
سعدی (از آنندراج ).
شکارش نجوید رهایی ز بند
اسیرش نخواهد خلاص از کمند.
سعدی (از آنندراج ).
جان ببستم بمیان شمعصفت از سر شوق
تا نسوزی ز غم عشق نیابی تو خلاص .
حافظ.
-
امثال :
حاجی مرد و شتر خلاص ؛ کار تمام شد.
-
خلاص شدن ؛ رها شدن . آزاد شدن . نجات یافتن . شفا یافتن . آسوده گشتن . (ناظم الاطباء)
: شد از لطف او در گلستان خاص
همای کدو از قناعت خلاص .
ملاطغرا (در تعریف پیر مغان از آنندراج ).
-
خلاص کردن ؛ رهایی بخشیدن . آزاد کردن .
-
خلاص گشتن ؛ رها شدن . رهایی یافتن . دغدغه گذاردن
: هرکه او را کار با زنجیر زلف افتاده ست
گردنش گردد مگر از قید در محشر خلاص .
سلیم (از آنندراج ).
بعد ازین بر من ندارد دست آسیب جهان
سوختم گشتم ز هر آفت چو خاکستر خلاص .
سلیم (از آنندراج ).
|| صدق . محبت . (آنندراج ). علاقه . اخلاص
: خلف این نصیحت بشنید و مقبول داشت و دانست که این سخن از سر خلاص و اخلاص می رود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || (ص ) رها. آزاد. || سلامت . عافیت . شفاء. (ناظم الاطباء).