گفتگو درباره واژه گزارش تخلف خلف نویسه گردانی: ḴLF خلف . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) ابن ربیع. یکی از ممدوحان منوچهریست . (یادداشت بخط مؤلف ) : گل با دوهزار کبر و ناز و صلف است زیرا که چو معشوقه ٔ خواجه خلف است .منوچهری . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی خلف خلف . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) ابن حبیب ، مکنی به ابوسعید. تابعی بود. رجوع به ابوسعید خلف شود. خلف خلف . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) ابن حیان احمر فرهانی بصری یا خراسانی ، مکنی به ابومحرز رجوع به ابومحرز خلف بن حیان در این لغت نامه شود. خلف خلف . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) ابن سالم محزمی ، مکنی به ابومحمد. از تابعان بود. (یادداشت بخط مؤلف ). خلف خلف . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) ابن عباس ، مکنی به ابی القاسم طبیب قرطبی . او راست کتابی در طب و جراحی که بنزد اروپائیان بنام آلبوکازیس مشهور اس... خلف خلف . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) ابن عبدالصمد. پیشوای فرقه ٔ حنفیه یکی از فرق پنجگانه ٔ زیدیه است . رجوع به بیان الادیان و خاندان نوبختی ص 255 شود... خلف خلف . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) ابن عبدالملک بن مسعودبن بشکوال الخزرجی الانصاری ، مکنی به ابوالقاسم محدث و مورخ اندلسی بود. (حبیب السیر چ 1 ج 1)... خلف خلف . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) ابن فتح قیسی . متوفی بسال 434 هَ . ق . او راست کتاب شرح جمل زجاجی . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع بروضات الجنات ص 42... خلف خلف . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) ابن قتاده ، مکنی به ابوموسی از محدثان بود. (یادداشت بخط مؤلف ). خلف خلف . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) ابن اللیث بن فرقدبن سلیمان بن ماهان . از بزرگان سیستان و بنی اعمام یعقوب لیث صفاری بود. رجوع به تاریخ سیستان ص 2... خلف خلف . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن حمدون ، مکنی به ابومحمد واسطی . متوفی بسال 401 هَ . ق . از عالمان زمان بود. (یادداشت بخط مؤلف ). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۸ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود