خوار
نویسه گردانی:
ḴWAR
خوار. [ خ ُ وا ] (اِ) خوردنی . طعام . خوراک . توشه . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۲۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
پیچ خوار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) که پیچ خورد. که بتابد. که قابلیت انعطاف داشته باشد. که تواند خمید. که توانش خمانید.
جری خوار. [ ج َ خوا / خا ] (نف مرکب ) وظیفه خوار. راتبه بگیر. شهریه بگیر : مهمان و جری خوار قصر اویندهم قیصر و هم امیر دیلم .ناصرخسرو.
چوب خوار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) که چوب خورد. خورنده ٔ چوب . چوب خوارنده . || (اِ مرکب ) کرمی باشد که چوب و هر چیز که بر زمین افتاده باشد ...
خاک خوار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) خورنده ٔ خاک . کنایه از کسی است که نظر بدنیا کند. نظرکننده ٔ بامور پست : نمی بینی کز آن آچار اگر خاکی تهی ...
خوار شدن . [ خوا / خا ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بدبخت شدن . (یادداشت بخط مؤلف ). || ذلیل و بی ارج و ناچیز شدن : بی اندازه زیشان گرفتار شدسترگی و ...
نمک خوار. [ ن َ م َ خوا / خا ] (نف مرکب ) آنکه نان و نمک کسی را می خورد. (ناظم الاطباء). نمک خواره . نمک پرور.نمک پرورد. تحت تکفل . || دو یا ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
نجس خوار. [ ن َ ج ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) خورنده ٔ نجاست . که پلیدی خورد. گه خوار. گوه خورنده : چون کلاغ است نجس خوار و حسودچون خروس است زنا...
لای خوار. [ خوا / خا ] (اِخ ) نام مردی خاک نشین و معاصرسنائی شاعر و گویند انقلاب خاطر سنائی در سیر و سلوک و پیمودن عوالم معنوی را موجب این ...
موش خوار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) آنکه موش را بخورد. موش خورنده : جوجه تیغی موش خوار خوبی است . (یادداشت مؤلف ) : شما همه موش خوارید و مارخوا...