اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خوالی

نویسه گردانی: ḴWALY
خوالی . [ خ َ ] (ص ) خوالی [ خوا / خا ] . رجوع به خوالی [ خوا / خا ] شود. || (اِ) خوالی [ خوا / خا ] . رجوع به خوالی [ خوا / خا ] شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
خالی داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) تهی داشتن : اندرون از طعام خالی دارتا در او نور معرفت بینی . سعدی (گلستان ).|| خلوت کردن با ۞ : امیر از...
خالی و سکنه دو واژه ی عربی است؛ واژه ی جایگزین برای این همساخته (ترکیب) این است: اتیجن átijan (سنسکریت: átijana) **** فانکو آدینات 09163657861
خالی گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) تهی شدن از چیزی . تَعَرّی . (منتهی الارب ) ۞ .- خالی گردیدن سرای یا خانه ؛ بدون ساکن شدن آن ۞ ...
خالی خواستن . [ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) طلب خلوت کردن . تقاضای ملاقات خصوصی کردن . استخلاء. (منتهی الارب ) : گفتم بیاریدش ، درآمد و خالی ...
خالی گذاردن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به «خالی گذاشتن » شود.
خالی گذاشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) تهی گذاشتن .- خانه خالی گذاشتن ؛ خانه را بدون ساکن گذاشتن . در خانه کسی نگذاشتن : بهیچ حال خانه خ...
خالی گردانیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) تهی کردن از چیزی .- خالی گردانیدن سرای یا خانه ؛ خانه را تخلیه کردن . ساکنان خانه را از خانه بیرون...
پهلو خالی کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پهلو تهی کردن . شانه خالی کردن .
جای فلان خالی . [ ی ِ ف ُ ] (جمله ٔ دعایی ) جای فلان پیدا. جان فلان سبز. (بهار عجم ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : عمریست که شد دیدن روی تو خ...
جای خالی بودن . [ دَ ] (مص مرکب ) در جای خود نبودن . سر جای نبودن : در هیچ پرده نیست نباشد نوای توعالم پُر است از تو و خالیست جای تو.صائب...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.