خوان
نویسه گردانی:
ḴWAN
خوان . [ خ َوْ وا ] (ع ص ) مرد دغل و ناراست . خائن . جنایتکار. || (اِ) شیر بیشه . || ماه ربیعالاول در جاهلیت . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ج ، اَخْوِنة، خَوْن . خون .
واژه های همانند
۶۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
مهدی خان . [ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش قروه ٔ شهرستان سنندج . دارای 120 تن سکنه با صنایع دستی . محصول آن غلات و لبنیات است . (از فرهنگ جغ...
هادی خان . (اِخ ) فرزند ارشد مهدی خان که جانشین وی شد و مهدی خان از طرف کریمخان زند عنوان خانی و حکومت تنکابن را گرفت و بعدها یکی از طرفد...
هاشم خان . [ش ِ ] (اِخ ) پسر میرزا یداﷲ اصفهانی ، قونسول ایران در مسکو. مغنی نیکلا امپراطور روس . (یادداشت مؤلف ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
یعقوب خان . [ ی َ ] (اِخ ) سومین از خاندان بارکزائی افغانستان (در سال 1296 هَ . ق .). (یادداشت مؤلف ).
یحیی خان . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) یحیی خان لکهنوی بن منشی ثابت علیخان . اصلش از قصبه ٔ صفی پور لکهنو بود و خود در لکهنو به دنیا آمد. مردی صوفی مش...
یحیی خان . [ ی َح ْ یا] (اِخ ) حکاری نام رئیس عشایر حکاری . در سال 1026 هَ . ق . شاه عباس لشکری به سرداری قرچقای خان تا ارزنةالروم فرستاد. ع...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.