اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خون

نویسه گردانی: ḴWN
خون . [ خ َ ] (ع مص ) دغلی . ناراستی کردن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). خیانت کردن . شرایط امانت بجا نیاوردن . مقابل امانت ورزیدن . (یادداشت بخط مؤلف ).خیانة. خانة. مخانة. یقال : خان الرجل الامانة؛ نادرستی کردآن مرد در امانت و یقال : خانه العهد؛ نادرستی کرد مر او را در عهد. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
خون بکارت . [ ن ِ ب ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خونی که ازپاره شدن پرده ٔ بکارت حاصل آید. (یادداشت مؤلف ).
خون انگور. [ ن ِ اَ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب : تو بقلب لشکر اندر خون انگوران بدست ساقیان بر میسره خنیاگران بر میمنه .منوچهری ...
خون خریدن . [ خ َ دَ ] (مص مرکب ) جان خود را از کشته شدن با پرداخت پولی رهانیدن .(از آنندراج ): فلانی با پرداخت وجهی خون مرا خرید.
خون چکیدن . [ چ َ / چ ِ دَ ] (مص مرکب ) چکیدن خون . قطره قطره فرو ریختن خون : زنهار که خون می چکد از گفته ٔ سعدی هر ک اینهمه نشتر بخورد خون ...
خون حیوان . [ ن ِ ح َ / ن ِ ح َ ی َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شیر و روغن و جغرات و عسل و جز آن باشد. (از برهان قاطع) (از آنندراج ) (...
خون پالایی . [ خوم ْ ] (حامص مرکب ) خون فشانی ، خونریزی . عمل خون پالا. عمل و حالت پالودن خون .
خون ستردن . [ س ِ ت ُ دَ ] (مص مرکب ) دور کردن خون از چیزی بوقت شستن . (آنندراج ).
خون سیاوش . [ ن ِ وَ / وُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گیاهی که از برگهای وی عصیر سرخی می گیرند، مانند خون . (ناظم الاطباء). داروئی است سرخ رن...
خون ریختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) ریختن خون . کشتن و کشتار کردن . (ناظم الاطباء). سفک . (ترجمان القرآن ) (تاج المصادر بیهقی ). سفح . (دهار) : اگر ...
خون خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) خوردن خون . کنایه از کشتن ، کنایه از قتل : خاطر عام برده ای خون خواص خورده ای ما همه صید کرده ای...
« قبلی ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ صفحه ۱۳ از ۲۱ ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.