خیر
نویسه گردانی:
ḴYR
خیر. [ ] (اِخ ) شهرکی است به ناحیت پارس آبادان و با کشت وبرز بسیار از پسا. (حدود العالم ). نام ناحیه ٔ شمالی اصطهبانات است که میانه شمال و مغرب اصطهبانات در او افتاده است . (از فارسنامه ٔ ناصری ). نام یکی از دهستانهای بخش اصطهبانات شهرستان فساست . بحدود و مشخصات زیر شمال : دریاچه ٔ بختگان ، جنوب : دهستان حومه ٔ اصطهبانات ، خاور: دهستان رستاق نی ریز، باختر: دهستان رونیز و جنگل . آب مشروب و زراعی آن از چشمه و قنات است .و از شانزده آبادی و مزرعه تشکیل یافته است جمعیت آن در حدود 3500 نفر و قراء مهم آن عبارت است از ماه فرخان ، سهل آباد، استجرد، میان ده ، محمدآباد. این دهستان را ماه فرخان نیز گویند. ایل شاهسون در این دهستان تخته قاپوشده اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
واژه های همانند
۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
خیر. [ خ َ/ خی ] (ع مص ) تفضیل دادن کسی را بر کسی دیگر. (از منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ). منه : خار الرجل عنی ؛ خیره خِی...
خیر. [ خ َ ] (ع اِ) نیکوئی . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). خوبی . مقابل شر : ز دلها مردمان را خیر باشد. فرخی .یار تو خیر ...
خیر. (اِ) خیری . گل همیشه بهار که خیری نیزگویند. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : چنان ننگش آمد ز کار هجیرکه شد لاله برگش بکردار خیر. فردوس...
خیر. (ع اِ) کرم . بزرگواری . نجابت . || اصل . شکل . هیئت . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خیر. [ خ ِ ی َ ] (ع مص ) تفضیل دادن کسی را بر دیگری . منه : خار الرجل علی غیره خیرة، خیراً و خیرة. خیرة. || برگزیدن چیزی . منه : خار الشی ٔ خ...
خیر. [ خ َی ْ ی ِ ] (ع ص ) مرد نیکوکار و دیندار و بسیارخیر. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ج ، خارة. || مشکور در اصطلاح درای...
خیر. [ ] (اِخ ) شهرکی است خرد [ به حدود ماوراءالنهر ] باباره و از گرگانج است . (حدود العالم ).
خیر. [ ] (اِخ ) شهرکی است [ بدکان ] آبادان و بانعمت . (حدود العالم ).
خیر. [ خ َ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. رجوع به ابوالحسن النساج شود.
امروزه روستایی است به نام خبر در دامنه¬ی شمال باختری کوه خبیر در 60 کیلومتری جنوب باختری شهرستان بافت.
بافت و خیر (خبر) دو شهرکند آبادان و با نعمت. (...