اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دار

نویسه گردانی: DʼR
دار. (اِ) مطلق درخت را گویند. (برهان ) :
تن ما چو میوه ست و او میوه دار
بچینند یکروز میوه ز دار.

اسدی .


و رجوع به دارگروه شود. || در ترکیبات زیر «دار» بعنوان مزید مؤخر اسم (پساوند) بکار رفته است : اربودار. امروددار. بندق دار. دیب دار. دیودار. سارخکدار. سارشکدار. سپیدار. سپیددار. سرخدار. || چوبیکه دزدان را از آن بحلق آویزند. (برهان ) :
بزد بر در دژ دودار بلند
فروهشت از دار پیچان کمند.

فردوسی .


بدژخیم فرمود کاین را بکوی
به دار اندر آویز و برتاب روی .

فردوسی .


سائلان را از تو سیم و زائران را از تو زر
دوستان را از تو بخت و دشمنان را از تو دار.

فرخی .


دیگر روز فرمود دارها بزدند و بسیار از طوسیان را بر آنها کشیدند. (تاریخ بیهقی ).
شیرمردان دین در آخر کار
نردبانی بساختند از دار.

سنایی .


گر کار من از عشقش با شحنه و دار افتد
از شحنه نترسم من وز دار نیندیشم .

خاقانی .


ز آن حسین از دار تو منصور شد
کز هزاران تخت بهتر دار تو.

عطار.


- بر دار زدن ؛ بر دار کردن . بر دار کشیدن . حلق آویز کردن . بدار آوردن . بدار بستن . (آنندراج ). رسم ولایت چنان است که چوبی خم نصب کنند و آدمی را رسن بحلق بسته بردار میکنند و بطوری که در هندوستان میکشند مرسوم نیست . (آنندراج ) :
اینکه وحشی را زدی بردارکم لطفی نبود
اولش بردار منت دار می بایست کرد.

وحشی (آنندراج ).


بدین رغبت که من جان برسر کار تو می بازم
هوسناکان عشقت را همه بردار خواهم زد.

شانی تکلو (آنندراج ).


- بر دار کردن ؛ بر دار کشیدن . بدار زدن . بالای دار کردن . بدار کشیدن . صلب . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ). تصلیب . (ترجمان القرآن ) :
نپرسد نیندیشد از کارشان
همانگه کند زنده بردارشان .

فردوسی .


فصلی خواهم نبشت در ابتدای این حال بر دار کردن این مرد و پس به شرح قصه شد. (تاریخ بیهقی ). و آن روز و آن شب تدبیر بر دار کردن حسنک درپیش گرفتند. (تاریخ بیهقی ).
من گرفتارم بجرم عشق بردارم کنند
تا بکوی دوست دشمن بیندم با داروگیر.

امیر شاهی سبزواری (از آنندراج ).


- بر دار کشیدن ؛ بر دار کردن . بدار زدن . بالای دار کردن :
نگهم را کشیده از مژگان
دور باش نگاه او بردار.

هروی (از آنندراج ).


گردنی داریم از موی میان باریکتر
سر نمی پیچم اگر بردار ما را میکشی .

صائب (از آنندراج ).


خالص آن سوخته گر خونی پروانه بود
شعله را شمع بگو بهر چه بردار کشيد.

(از آنندراج ).


|| صلیب . (ناظم الاطباء) :
همی خواست دار مسیحا بروم
بدان تا شود تازه آن مرز و بوم .

فردوسی .


|| چوبی که بدان خانه پوشند. (برهان ). || پایه و ستون :
دوم ، دانش از آسمان بلند،
که برپای چون است بی دار و بند؟

ابوشکور بلخی .


اندر هوا به امر وی استاده است
بی دار و بند پایه ٔ بحر و بر.

ناصرخسرو.


|| داربست قالی بافی . || نام دارویی که فلفل دراز میگویند. (برهان ). || به معنی دارو هم آمده است . (برهان ). || عنوان فرمانروایان بزرگ در ایران کهن . (کریستن سن ایران در زمان ساسانیان ترجمه رشید یاسمی ص 160).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
صندلی دسته دار. [ ص َ دَ ی ِ دَ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صندلیی که از طرفین دارای دسته باشد برای تکیه .
ده نوسررشته دار. [ دِه ْ ن َ س َ رِ ت َ / ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور. واقع در 12هزارگزی جنوب نیشابور....
حرف استخوان دار. [ ح َ ف ِ اُ ت ُ خوا / خا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرف معنی دار. پرمغز. (مجموعه ٔ مترادفات ص 210).
یاقوت خزانه دار. [ ت ِ خ ِ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) افتخارالدین خادم حرم شریف نبوی و مردی دیندار و دارای روحی نیرومند بود. (از درر الکامنه ج 4 ص 40...
جریحه دار گردیدن . [ ج َ ح َ / ح ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) در تداول فارسی زبانان ، زخمی و مجروح شدن ، چنانکه گویند: قلب انسان از دیدن آن جریح...
سرمه ٔ دنباله دار. [ س ُ م َ / م ِ ی ِ دُم ْل َ / ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خط سرمه که در گوشه ٔ چشم از جانب بناگوش کشند. (آنندراج ) : سایه ...
نهنگ باله‌ای یا نهنگ تیغ‌باله (نام علمی: Balaenoptera physalus)، یک پستاندار آب‌زی و یکی از انواع نهنگ‌ها است. این موجود دومین موجود زندهٔ بزرگ دنیا پ...
کثار. [ ] (اِ) به لغت بربری جوز ارقم است. (فهرست مخزن الادویة) (تحفه ٔ حکیم مؤمن). اکثار. جوز ارقم به فارسی زیره غده ای و در کتب طب سنتی با نام های ا...
دار ابی قطبةالخناق . [رُ اَ ق ُ ب َ تِل ْ خ َن ْ نا ] (اِخ ) خانه ٔ ابوقطبه ٔ خناق است که کوفه بوده . این شخص یکی از خناقین است که پیروان اب...
ستارگان دنباله دار. [ س ِ رَ / رِ ن ِ دُم ْ ل َ / ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) ذوذنب . این ستارگان به منظومه هایی غیر از منظومه ٔ شمسی متعلق ان...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.