اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دثط

نویسه گردانی: DṮṬ
دثط. [ دَ ] (ع مص ) شکافتن زخم را پس روان گشتن چیزی که در آن بود. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۲۹ مورد، زمان جستجو: ۱.۸۸ ثانیه
دست کمان کردن . [ دَ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در عبارت ذیل از تاریخ بیهقی مرادف دست گرا کردن و درآویختن و بر سبیل آزمایش جنگیدن معنی دهد ...
پشت دست گزیدن . [ پ ُ ت ِ دَ گ َ دَ ] (مص مرکب ) یا پشت دست بدندان گزیدن ؛ کنایه از ندامت و پشیمانی و تأسف باشد. (برهان قاطع). نادم گشتن ...
دست درازی نمودن . [ دَ دِ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) دست درازی کردن . تعدی کردن : حاکمی متصدی شغل و عمل آنجا شده دست درازی می نماید ب...
دست نگاه داشتن . [ دَ ن ِت َ ] (مص مرکب ) خودداری کردن از اقدام به کاری . بازایستادن از انجام دادن عملی . توقف در کاری . دست نگه داشتن . ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
خوش دست و پنجه . [ خوَش ْ / خُش ْ دَ ت ُ پ َ ج َ / ج ِ ] (ص مرکب ) خوشنواز. سازنواز نیکو. خوب ساززن . || زبردست . ماهر. خیاط خوش دست وپنجه ؛ یعنی...
دست آویز. [ دَ] (نف مرکب). برابر با اسلینگ =sling در انگلیسی. در آلمانی آرماشلینگه = Armschlinge، در فرانسه اِشارپه= Écharpe، در روسی وَیَسکا مَروکُم ...
بی دست و پا شدن . [ دَ ت ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از سراسیمه گردیدن . (برهان ). مضطرب و سراسیمه شدن . (مجموعه ٔ مترادفات ) : پابست او شدن ...
بی دست و پا کردن . [ دَ ت ُ ک َ دَ ](مص مرکب ) سراسیمه کردن . بی اراده کردن : مصور را کند بیدست و پا حسنی که شوخ افتدنشد نقشی درست از روی ا...
باد در دست داشتن . [ دَرْ دَ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از تهیدست و مفلس و بی چیز بودن . رجوع به باد و باد بمشت داشتن شود. || کنایه از عنان اس...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.