دح
نویسه گردانی:
DḤ
دح . [ دَح ح ] (ع مص ) پهن کردن چیزی در زمین .(منتهی الارب ). چیزی در زیر خاک کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || آرمیدن با زن . گرد آمدن با زن .(از منتهی الارب ). || گردنی زدن . (منتهی الارب ). قفا زدن . || یقال دحاً محاً؛ ای دعها معها. (منتهی الارب ). || دح الطعام بطنه ؛ ملأه حتی یسترسل الی اسفل . (از اقرب الموارد). || دح فی الثری بیتاً؛ وسعه . (از منتهی الارب ).
واژه های همانند
۷۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
ده موسی . [ دِه ْ سا ] (اِخ ) دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. واقع در 40هزارگزی شمال باختر الیگودرز. دارای 114 تن سکنه...
ده مولا. [ دِه ْ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سربند بالا بخش سربند شهرستان اراک . واقع در 30هزارگزی جنوب باختری آستانه . داری 283 تن سکنه...
ده مویز. [ دِه ْ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش شهریار شهرستان تهران . واقع در 8هزارگزی علیشاه عوض . آب آن از قنات و رود کرج . سکنه ٔ آن 550 تن...
ده مهتر. [ دِه ْ م ِ ت َ ] (اِ مرکب ) کدخدا. ده مه . رئیس ده . دهخدا. کلانتر ده . (یادداشت مؤلف ) : بدو گفت من دخت ده مهترم از ایرا چنین خوب ...
ده میان . [دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از بخش ایذه شهرستان اهواز. واقع در 14هزارگزی شمال باختری ایذه کنار راه مالرو تالنج به شکوری . دارای 11...
ده بالا. [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سورمق بخش مرکزی شهرستان آباده . واقع در 27هزارگزی جنوب خاور آباده . سکنه ٔ آن 96 تن می باشد. آ...
ده بالا. [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میمند بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد. واقع در 35هزارگزی شمال خاور فیروزآباد. سکنه ٔ آن 898 تن و آب ...
ده بالا. [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از بخش کنگاور شهرستان کرمانشاهان . واقع در 13هزارگزی شمال خاوری کنگاور. سکنه ٔ آن 118 تن می باشد. آب آن ا...
ده بالا. [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان درختنگان بخش مرکزی شهرستان کرمان . واقع در 30هزارگزی شمال خاوری کرمان . دارای 450 تن سکنه اس...
ده بالا. [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از بخش خرقان شهرستان ساوه . آب آن از قنات و سکنه ٔ آن 117 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).