اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دح

نویسه گردانی: DḤ
دح . [ دَح ح ] (ع مص ) پهن کردن چیزی در زمین .(منتهی الارب ). چیزی در زیر خاک کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || آرمیدن با زن . گرد آمدن با زن .(از منتهی الارب ). || گردنی زدن . (منتهی الارب ). قفا زدن . || یقال دحاً محاً؛ ای دعها معها. (منتهی الارب ). || دح الطعام بطنه ؛ ملأه حتی یسترسل الی اسفل . (از اقرب الموارد). || دح فی الثری بیتاً؛ وسعه . (از منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۸۸ مورد، زمان جستجو: ۲.۵۷ ثانیه
ده بارز. [ دِه ْ رِ ] (اِخ ) دهی است از مرکز دهستان رودان بخش میناب شهرستان بندرعباس . واقع در 50هزارگزی شمال میناب . سکنه 2000 تن می باشد...
ده بکری . [ دِه ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرغک بخش راین شهرستان بم . واقع در 75هزارگزی جنوب راین . سکنه ٔ آن 1887 تن می باشد. آب آ...
ده بزرگ . [ دِه ْ ب ُ زُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پشتکوه باشت و بابوئی بخش گچساران شهرستان بهبهان . واقع در 89هزارگزی شمال خاوری گچسارا...
ده برزو. [ دِه ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهرنو بالا ولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد. واقع در 84هزارگزی شمال باختری طیبات . دارای ...
ده بوره . [ دِه ْ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پایین شهرستان نهاوند. واقع در 4هزارگزی باختر نهاوند کنار رودخانه ٔ گاماسیاب . سکنه ٔ آن 300 تن ...
اقطاع ده . [ اِ دِه ْ ] (نف مرکب ) کسی که زمین را باقطاع به کسی دهد : این ده که حصار بیهشان است اقطاع ده زبون کشان است . نظامی .اقطاع ده ...
ایمان ده . [ دِه ْ ] (نف مرکب ) دهنده ٔ ایمان . معتقدسازنده : و آنگه برسالت رسولش کایمان ده عقل شد قبولش .نظامی .
بلندی ده . [ ب ُ ل َ دِه ْ ] (نف مرکب ) بلندی دهنده . بالابرنده : بلندی ده آسمان بلندگشاینده ٔ دیده ٔ هوشمند.نظامی .
پاداش ده . [ دِ ه ْ ] (نف مرکب ) پاداش دهنده : نیکی و سخاوت کن و مشمر که چو ایزدپاداش ده و مفضل و نیکوشمری نیست .سنائی .
پلنگی ده . [ پ َ ل َ دِ ] (اِخ )موضعی است به سه فرسخ میانه ٔ جنوب و مغرب میناب و سه فرسخ بیشتر به مغرب پالنگری . (فارسنامه ٔ ناصری ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.