دح
نویسه گردانی:
DḤ
دح . [ دَح ح ] (ع مص ) پهن کردن چیزی در زمین .(منتهی الارب ). چیزی در زیر خاک کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || آرمیدن با زن . گرد آمدن با زن .(از منتهی الارب ). || گردنی زدن . (منتهی الارب ). قفا زدن . || یقال دحاً محاً؛ ای دعها معها. (منتهی الارب ). || دح الطعام بطنه ؛ ملأه حتی یسترسل الی اسفل . (از اقرب الموارد). || دح فی الثری بیتاً؛ وسعه . (از منتهی الارب ).
واژه های همانند
۷۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
گنگ ده زبان . [ گ ُ گ ِ دَه ْ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از گل سرخ است ، و آن را گنگ صدزبان هم میگویند به اعتبار صد برگ . (برهان ) : ا...
نوجه ده کوه . [ ن َ ج ِ دِ هَِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سهندآباد بخش بستان آباد شهرستان تبریز، در 24 هزارگزی مغرب بستان آباد و 13 هزارگزی جاده ٔ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
گرم تمام ده . [ گ َ ت َ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند واقع در 43 هزارگزی شمال خاوری شوسف و 3 هزارگزی خ...
قصاب میان ده . [ ق َص ْ صا دِه ْ ] (اِخ ) نام یکی از روستاهای بارفروش . رجوع به ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 158 شود.
ده نوحسن آباد. [ دِه ْ ن َ ح َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش خشت شهرستان کازرون . واقع در 6هزارگزی شمال کنار تخته و جنوب رودخان...
ده شیخ مرغزی . [ دِه ْ ش َ /ش ِ م َ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت . واقع در9هزارگزی جنوب خاوری سبزواران ....
ده سیاه خان . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل . واقع در شش هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد. سکنه ٔ آن 111 تن . آب ...
ده شاه بالا. [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از بخش شهریار شهرستان تهران . واقع در9هزارگزی جنوب خاوری علیشاه عوض . آب آن از قنات تأمین می شود.س...