در
نویسه گردانی:
DR
در. [ دَرر ] (ع مص ) بسیار شیر دادن ناقه . (منتهی الارب ). شیر فروگذاشتن . (تاج المصادر) (زوزنی ). || بسیار شدن و درهم پیچیدن گیاه . (منتهی الارب ). || ریزان کردن آسمان باران را. (منتهی الارب ). باریدن باران . باران فروگذاشتن . (تاج المصادر) (زوزنی ). || فروآمدن باران . (تاج المصادر) (زوزنی ) || روان و گرم گردیدن بازار. || نرم شدن چیزی . || بسیار شدن باج . || به شدن روی کسی بعد بیماری و نیک گردیدن . (از منتهی الارب ).
واژه های همانند
۴۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
سر در گریبان کشیدن . [ س َ دَ گ ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) عزلت گرفتن . کنار کشیدن : متعرضان مملکت و متمردان دولت سر در گریبان عزلت کشیدند...
سنگ در دندان آمدن . [ س َ دَ دَن ْ م َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از رنج و تشویش یافتن . (آنندراج ) (از مجموعه ٔ مترادفات ص 18).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
قالب شعر نثر یا شعر منثور برای خودش تعریف دارد و قالب شعر نظم یا شعر منظوم نیز برای خودش تعریف دارد.
در هر دو قالب می توان احساس را بیان کرد لذا فرقش...
در پوستین یا بهپوستین کسی افتادن یا رفتن ؛ بد او گفتن . غیبت او کردن . او را هجا گفتن. در غیاب او بدی وی گفتن. مرطلة. اطاله ٔ لسان: تو نیز اگر بخفتی ...
بند در بند قبا بافتن . [ ب َ دَ ب َ دِ ق َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از بهم پیوستن و مجتمع شدن . (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ) : بر سر کوی تو جمع...
جان در سر کسی کردن . [ دَ س َ رِ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) یا جان در سرِ چیزی کردن . جان را فدای کسی کردن : بگفتا نه آخر دهان تر کنم که تا ج...
جان در سر سودا کردن . [ دَ س َ رِ س َ / سُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) جان را بهوای نفس از دست دادن . جان را در معامله ای باختن . جان را بخاطر چیزی ...
جان در آستین داشتن . [ دَ تی ت َ ] (مص مرکب ) مهیای جانبازی بودن . جان نثاری کردن : عشقش حرام بادا بر یار سروبالاتردامنی که جانش در آستین ...