اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

در

نویسه گردانی: DR
در. [ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عربستان شهرستان گلپایگان در 48هزارگزی جنوب خاوری گلپایگان کنار راه مالرو تکین به مادرشاه . جلگه و معتدل و دارای 860 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و لبنیات شغل اهالی زراعت و گله داری صنایع دستی زنان فرش بافی و راه آن مالروست معادن گچ و قیر دارد و مردم آن تابستان به ییلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۵۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۴ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
(درِ پیت) بی کیفیت، قدیمی، کهنه، به دردنخور، بی محتوا، بی منطق (ریشه ی این واژه را نمی دانم، شاید همان واژه ی «دکرپیت»، «decrepit» در انگلیسی باشد که ...
دَرِ تنگ [La Porte etroite]. رمانی است به قلم آندره ژید (1) (1869-1951)، نویسنده فرانسوی، که در 1909 انتشار یافت. سرگذشتی آغشته به صفایی دلنشین و احسا...
تلفن- دور آوا
اتفاقی که برای وقوع آماده است، لکن هنوز اتفاق نیافتاده است.
در اثر: یعنی به سببِ. به علتِ. در اثر وبا کودکان مردند. بر اثر: یعنی به دنبالِ، در پی؛ بر اثر توفان درختان شکسته شد. (از کتاب غلط ننویسم ابوالحسن نجفی...
تنگ در. [ ت َ دَ ] (ص مرکب ) بخیل . ممسک . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). که در خانه اش بروی کسی باز نشود. مقابل فراخ در : ممدوح بماندند دو سه ب...
جان در. [ دَ ](نف مرکب ) جلاد. (ناظم الاطباء). درنده ٔ جان . قاتل . کشنده . || جاندار. ذی روح . (ناظم الاطباء).
در آهن . [ دَ رِ هََ ] (اِخ ) نامی است که ابن فقیه برای دروازه ٔ بخارا در سمرقند، آورده . (از شرح احوال رودکی ص 128). و رجوع به در آهنین ش...
خرس در. [ خ ِ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دالوند بخش زاغه ٔ شهرستان خرم آباد واقع در 10هزارگزی شمال زاغه و 100هزارگزی شمال راه شوسه ٔ خرم آ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۴۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.