در
نویسه گردانی:
DR
در. [ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عربستان شهرستان گلپایگان در 48هزارگزی جنوب خاوری گلپایگان کنار راه مالرو تکین به مادرشاه . جلگه و معتدل و دارای 860 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و لبنیات شغل اهالی زراعت و گله داری صنایع دستی زنان فرش بافی و راه آن مالروست معادن گچ و قیر دارد و مردم آن تابستان به ییلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
واژه های همانند
۴۵۲ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۷ ثانیه
گزی در. [ گ َ دَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کنارک شهرستان چاه بهار، واقع در 125000گزی باختر چاه بهار و 8000گزی شمال دریای عمان و دارای...
مره در. [ م َ رَ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سارال بخش دیواندره شهرستان سنندج در 18هزارگزی جنوب غربی دیواندره و 2 هزارگزی قلعه گاه ، در ...
مشک در. [ م َ دَ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) جانوری است که مشک و خیک آب را پاره و سوراخ کند. (برهان ) (آنندراج ). جانوری که مشک آب را سوراخ کرد...
نوق در. [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند، در 29 هزارگزی شمال غربی درمیان و 2 هزارگزی مغرب جاده ٔبیرجند...
کوه در. [ دَ ] (نف مرکب ) آنکه یا آنچه کوه رابدرد. کوه شکاف . (از فرهنگ فارسی معین ) : نوک سنان کوه در سینه دوز اواز بازوی سپهر کمانکش سپر گ...
قیچی در. [ ق ِ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پایین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد، دارای 144 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، بنش...
سوله در. [ ل َ دَ ] (اِخ )دهی است جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین . دارای 182 تن سکنه . آب آن از چشمه سار. محصول آنجا غلات ، ...
مصاف در. [ م َ دَ ] (نف مرکب ) که صف لشکر در میدان جنگ بشکند. مصاف شکن . صف شکن . صفدر : هر یک به گاه حمله چو صرصر مصاف دارمر حمله را چو سد ...
ملحم در. [ م َ ح َ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان سربند پایین است که در بخش سربند شهرستان اراک واقع است و 291 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی...
مردم در. [ م َ دُ دَ ] (نف مرکب ) درنده ٔ مردمان . که آدمیزاد را پاره کند و بدرد و بکشد : خر بار بر به که شیر مردم در. (گلستان ).