درء
نویسه گردانی:
DRʼ
درء. [ دَرْءْ ] (ع مص ) دور کردن و دفع نمودن چیزی را. (از منتهی الارب ). دفع کردن و دور نمودن ، و گویند دور نمودن بشدت . (از اقرب الموارد). || زود دررسیدن توجبه و دور شدن . (از منتهی الارب ). اندفاع و روان شدن سیل . (از اقرب الموارد). || روشن شدن آتش . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || غدودناک گردیدن شتر و آماسیدن پشت وی با غده . (از منتهی الارب ). دُروء. (از اقرب الموارد). و رجوع به دروء شود. || گستردن و فراخ گردانیدن چیزی را. بسط. || راندن چهارپا را بسوی شکار. || نمایان شدن و ناگاه برآمدن شخص بر کسی . || چسباندن و پیوستن دیوار به ساختمان . (از اقرب الموارد). دراءة. و رجوع به دراءة شود.
واژه های همانند
۴۵۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۷۲ ثانیه
در مثل جای بحث و کشمکش نیست. به عبارت دیگر میتوان گفت با اینکه ممکن است مثلی که استفاده میکنم چندان ربط مستقیمی به بحث ما نداشته باشد ولی این مثل میتو...
تشکیلات سازمانی دربار پهلوی دوم
اشاره در داخل وزارت دربار سازمانهایی وجود داشت که حتی در برخی از امور از خود وزارت دربار و شخص وزیر قدرتمندتر عمل می...
صنعت نشر کتاب در ایران (که با صنعت نشر روزنامه تفاوت دارد)، بدون آنکه بخواهیم وارد جزئیات امر شویم، بهطورکلی قدمتی صد ساله دارد و مرکزیت آن هم در پای...
سر در کلاه کسی نهادن . [ س َ دَ ک ُ هَِ ک َ ن ِ /ن َ دَ ] (مص مرکب ) تابع و منقاد او بودن . (غیاث ).
سر در کون کسی گذاشتن . [ س َ دَ ن ِ ک َ گ ُت َ ] (مص مرکب ) مضطرب و بیقرار ساختن . (آنندراج ).
باد در زیر دامن داشتن . [ دَرْ، رِ م َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از مغرور و متکبر بودن . رجوع به باد، باد در کلاه بودن ، باد در کلاه افکندن ، باد ...
جان در جان کسی کردن . [ دَ ن ِ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از جان خود فدای جان او کردن است . (از بهار عجم ) : بعمر ار چند ننهاده ست یکشب ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.