درم
نویسه گردانی:
DRM
درم . [ دَ رَ ] (ع مص ) هموار شدن ساق . (از || پوشیده شدن کعب از گوشت بحدی که حجم آن معلوم نشود. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و آنرا در مورد استخوان و هرچه که پیه و گوشت آنرا بپوشاند و حجم آن ناپیدا گردد نیز گویند. (از منتهی الارب ). || سوده و ریخته شدن دندانها. || ریخته شدن دندانهای شتر. || قریب ریختن شدن دندانهای شتر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
درم . [ دَ / دَ رَ / دَ رِ ] (ع مص ) گام نزدیک گذاشتن در شتاب روی ، و گام نزدیک گذاشتن خرگوش و خارپشت و غیره در شتاب روی . (از منتهی الارب )...
درم . [ دَ رَ ] (ع اِ) استخوان ابرو،آنگاه که برآمده نباشد. || سرخی بر دو لب پس از مسواک کردن . (از ذیل اقرب الموارد از تاج ).
درم . [ دَ رِ ] ۞ (ع اِ) درختی است .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نام درختی است که به لیبیه (لیبی ) روید و صمغ اَشَق ّ ۞ از آن درخت...
درم . [ دَ رِ ] (اِخ ) نام مردی شیبانی که کشته گردید و قصاص آن گرفته نشد، و بدو مثل زنند و گویند: «أودی من درم ». (از منتهی الارب ) (از اق...
درم . [ دُ ] (ع ص ) ج ِ أدرم . (منتهی الارب ). رجوع به ادرم شود. || ج ِ دَرماء. (منتهی الارب ). رجوع به درماء شود.
درم . [ دِ رَ ] (اِ) ۞ زری ۞ که معروف بوده و درهم معرب آنست . (آنندراج ). شصت پشیز. ده یک دینار. (یادداشت مرحوم دهخدا). || نوعی از نقر...
درم . [ دَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان وردیمه سورتیجی بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری واقع در 29 هزارگزی شمال کیاسر. آب آن از چشمه سار و را...
درم . [ ] (اِخ ) نام کوهی و ناحیتی به هرسین . (یادداشت مرحوم دهخدا).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
بی درم . [ دِ رَ ] (ص مرکب ) (از: بی + درم ) بی سیم . که درم ندارد. بی پول . فقیر : اوحدی گر تو صد زبان داری عاشق بی درم زبون باشد. اوحدی .مح...