اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

درنگ

نویسه گردانی: DRNG
درنگ . [ دَ رَ / دِ رَ ] (اِ صوت ) صدایی باشد که از نواختن ناقوس و تار ساز و شکستن چینی و آبگینه و امثال آن برآید. (برهان ) (جهانگیری ). آواز تار و طنبور و نقاره و صدای گرز و شمشیر، و آن تبدیل ترنگ است . (آنندراج ). لغتی است در جرنگ که صدای زنگ و طاس و غیره است . (لغت محلی شوشتر، خطی ).
- در درنگ آوردن ؛ بصدا درآوردن :
ناقوس به کعبه در درنگ آوردن
بتوان نتوان ترا بچنگ آوردن .

شیخ ابوسعید ابوالخیر (از جهانگیری ).


یک بیک بر سنگ می زد بی درنگ
کز دلش بردی درنگ شیشه زنگ .

مولوی (از جهانگیری ).


- درنگ درنگ ؛ حکایت صوت شکستن چیزی قطور و سخت . آواز شکستن چیزی . حکایت صوت شکستن استخوان : گردنت بشکند درنگ درنگ . (یادداشت مرحوم دهخدا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
درنگ خواستن . [ دِ رَ خوا / خا ت َ ](مص مرکب ) مهلت خواستن . متارکه خواستن : گر ایدون که یک ماه خواهی درنگ زلشکر سواری نیاید به جنگ . فردو...
درنگ آوریدن . [ دِ رَ وَ دَ ] (مص مرکب ) درنگ آوردن . دست به دست کردن . به تأخیر و تعویق انداختن . || عمر کردن . دیر زیستن : درنگ آوریدی ...
درنگ کنانیدن . [ دِ رَ ک ُ دَ ] (مص مرکب ) وادار کردن به درنگ کردن . به درنگ واداشتن . الباث . (از منتهی الارب ). رجوع به درنگ شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.