دعاء
نویسه گردانی:
DʽAʼ
دعاء. [ دُ ] (ع اِمص ) دعا. واحد ادعیه . (از اقرب الموارد). خواهانی بسوی خدا. (ناظم الاطباء). خدای خوانی . (یادداشت مرحوم دهخدا). ج ، أدعیة. (ناظم الاطباء). || در عرف علما کلمه ای است انشائی دلالت کننده بر طلب با اظهار خضوع ، و آنرا سؤال نیز گویند. و اما اینکه گویند دعا طلب فعل است با اظهار پستی و خضوع ، مراد از طلب در این مورد سخنی است که دال بر طلب باشد، و اطلاق طلب بر کلام نیز آمده است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به دعا شود : و ما دعاء الکافرین اًلا فی ضلال . (قرآن 14/13 و 50/40)؛ و دعای کافران نیست جز در گمراهی . عسی ألاأکون بدعاء ربی شقیاً. (قرآن 48/19)؛ شاید به دعای پروردگارم ، نگون بخت نباشم . ربنا و تقبل دعاء ربنا اغفر لِی و لوالِدَی ّ و للمؤمنین یوم یقوم الحساب . (قرآن 40/14 - 41)؛ پروردگارا دعای مرا بپذیر ومرا و والدینم را و مؤمنان را در روز قائم شدن حساب بیامرز. و یدع الانسان بالشر دعأه بالخیر و کان الانسان عجولاً. (قرآن 11/17)؛ انسان شر را درخواست می کند مثل درخواست کردنش خیر را، و انسان شتابزده است .
- دعاء عریض ؛ دعای بسیار. (از منتهی الارب ): و اًذا أنعمنا علی الانسان أعرض و نآ بجانبه و اًذا مسه الشر فذودعاء عریض . (قرآن 51/41)؛ و هرگاه بر انسان نعمت روا داریم روی بگرداند و جانبش را دورکشد، و چون بدی او را رسد پس صاحب دعایی پهن و بسیار شود.
- سمیع الدعاء ؛ شنونده ٔ دعا : قال رب هب لی من لدنک ذریة طیبة اًنک سمیع الدعاء. (قرآن 38/3)؛ گفت [ زکریا ] ای پروردگار من فرزندی پاکیزه از نزدت مرا ببخش که تو شنونده ٔ دعایی . الحمد ﷲ الذی وهب لی علی الکِبَر اسماعیل و اسحاق اًن ربی لسمیع الدعاء. (قرآن 39/14)؛ سپاس خدای را که در بزرگسالی اسماعیل و اسحاق را به من ارزانی داشت که پروردگار من شنونده ٔ دعا است .
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
دعاء. [ دُ ] (ع مص ) خواهانی نمودن . (از منتهی الارب ). رغبت کردن به کسی . (از اقرب الموارد). || خواندن کسی را. (از منتهی الارب ). ندا دادن...
دعاء. [ دَع ْ عا ] (ع ص ) شخص بسیار دعاکننده ، و مؤنث آن دعاءة است . (از اقرب الموارد).
دعا. [ دُ ] (ع اِمص ) دعاء. حاجت خواستن . ج ، أدعیه ، دعوات . (از آنندراج ). استغاثه به خدا. استدعای برکت . تضرع . درخواست از درگاه خدا. (ناظم...
دعاً. [ دَ عَن ْ ] (ع اِ فعل ) به معنی دَع است یعنی برخیز و بمان . (از اقرب الموارد). رجوع به دَع شود.
این واژه تازى (اربى) است و برابرهاى آن به پارسى چنینند: آزبا Azba (پهلوى: دعا ، نیایش ، ستایش ، عبادت - آزبایش Azbayesh (پهلوى: آزباییشْنْ : دعا ، نیا...
دعا: هیجان گرایش دهنده به سوی خدا یا یک کس مقدس که واسطه ی میان خدا و بنده است با بر زبان آوردن سخنانی برخاسته از باورهای دینی، درخواست گرانه و ستایشگ...
داع . (اِ)آنکه شاعر و قائل نام خود نویسد. (کشاف اصطلاحات الفنون ). در فرهنگها مانند سروری و برهان قریب بهمین معنی «داغ » با غین معجمه آمده...
داع . [ عِن ْ ] (ع ص ، اِ) داعی . رجوع به داعی شود.
داع داع . [ ع ِ ع ِ ] (ع صوت ) کلمه ای است که بدان گوسپندان را خوانند یا زجر کنند. (منتهی الارب ).
بد دعا. [ ب َدْ، دُ ] (اِ مرکب ) دعای بد و نفرین و لعنت . (آنندراج ).