دعر
نویسه گردانی:
DʽR
دعر. [ دُ ع َ ] (ع ص ) عود دعر؛ عود ردی بسیاردود. (منتهی الارب ). عود که دود کند و آتش نگیرد. (از اقرب الموارد). || زند دعر؛ آتشزنه که بارها برای آتش زدن از آن استفاده کرده باشند در نتیجه سر آن سوخته باشد و دیگر آتش ندهد. (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || شخص خائن که یاران خود را عیب کند، و گویند شخصی که در او خیر نباشد. (از ذیل اقرب الموارد از لسان ).
واژه های همانند
۴۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۵ ثانیه
میمنه دار. [ م َ م َ / م ِ م َ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ میمنه . محافظ و مراقب جناح راست لشکر. سردار میمنه ٔ لشکر و جناح راست سپاه . فرمان...
ناخنه دار. [ خ ُ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) که به ناخنه مبتلاست . که در چشم ناخنه دارد. || چشمی که ناخنه دارد. چشمی که مبتلا به مرض ناخنه ...
ناخوش دار. [ خوَش ْ / خُش ْ ] (نف مرکب ) در تداول ، که بیماردار است . که بیمارداری می کند. که پرستاری بیماری بعهده ٔ اوست .
نام صنف مشاورین در زمان هخامنشیان بوده است که به درباریان مشاوره می دادند.
درزبان گیلکی به تیرهای برق از جنس چوب گفته می شد
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
علوفه دار. فرهنگ پهلوی، فرهنگ واژه باب ابوالقاسم پرتو
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.