اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دعر

نویسه گردانی: DʽR
دعر. [ دُ ع َ ] (ع ص ) عود دعر؛ عود ردی بسیاردود. (منتهی الارب ). عود که دود کند و آتش نگیرد. (از اقرب الموارد). || زند دعر؛ آتشزنه که بارها برای آتش زدن از آن استفاده کرده باشند در نتیجه سر آن سوخته باشد و دیگر آتش ندهد. (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || شخص خائن که یاران خود را عیب کند، و گویند شخصی که در او خیر نباشد. (از ذیل اقرب الموارد از لسان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۴ ثانیه
عماری دار. [ ع َ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ عماری . که عماری دارد. که عماری از جایی به جائی برد. کنایه از ساربان است . (از آنندراج ). رجوع به عم...
شماطه دار. [ ش َم ْ ما طَ / طِ ] (نف مرکب ) ۞ (از: شماطه از کلمه ٔ روسی شومت ۞ بمعنی صدا کردن ، صدا دادن + دار، مخفف دارنده ، علامت صفت فا...
قافله دار. [ف ِ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) قافله دارنده . سالار قافله .
قرابت دار. [ ق َب َ ] (نف مرکب ) دارای نسبت خواه از طرف خون یا از طرف ازدواج . || خویشاوند. (ناظم الاطباء).
کرشمه دار. [ ک ِ رِ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) کرشمه دارنده . کرشمه باز. (فرهنگ فارسی معین ). باکرشمه . رجوع به کرشمه باز شود.
کتکنه دار. [ ک َ ک ِ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) دارنده و حافظ کتکنه . نایب مستأجر. (ناظم الاطباء).
سلیقه دار. [ س َ ق َ / ق ِ ] (نف مرکب ) خوش طبع. خوش وضع. دارای خصلت وسیرت نیک . خوشمزه . سلیقه مند. سلیقه شعار. (ناظم الاطباء). آنکه حسن انتخا...
سوراخ دار. (نف مرکب ) رخنه دار و دارای منفذ و ثقبه . هر چیز که دارای ثقبه های بسیار بود و هر چیز کرم خورده . (ناظم الاطباء).
سابقه دار. [ ب ِ ق َ / ق ِ ] (نف مرکب ) دارای پیشینه . دارای سابقه ٔ نیک یابد. با سابقه . آنکه بواسطه ٔ ممارست بسیار در شغلی یا کاری در کار خود...
زهرآب دار. [ زَ ](نف مرکب ) زهرآب گون . فولاد اعلا. (ناظم الاطباء). || آب زهرداده . به آب زهر فروبرده : همان تیز ژوبین زهرآب دارکه بر آهنین ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.