دیر
نویسه گردانی:
DYR
دیر. [ دَ ] (اِخ ) نام محلی است در بصره که آن را نهرالدین گویند و آن قریه ٔ بزرگی است . (از تاج العروس ).
واژه های همانند
۱۹۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
دیر رسیدن . [ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) با تأخیر آمدن . با فاصله از موعد مقرر فراز آمدن : داستان گر درست و دیر رسیداو بگاه آمد و بگاه رسید.سوزنی ...
دیر ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دیر ترتیب دادن . دیر تهیه کردن : با همه زیرکی و استادی دیر سازم و لیک بد سازم .علی تاج حلوایی .
دیر سابان . [ دَ رِ ] (اِخ ) نام دیری است که معنای آن در زبان سریانی ، دیر جماعت است . (از تاج العروس ). سابان در سریانی اسم شیخ است این...
دیر زیستن . [ ت َ ](مص مرکب ) عمر بسیار کردن . دراز زیستن : شاد باش و دیر باش و دیرمان و دیرزی کام جوی و کام یاب و کام خواه و کام ران . فر...
دیر سویرس . [ دَ رِ س َ رِ ] (اِخ ) در اسیوط است در صعید مصر. (از معجم البلدان ).
دیر سمالو. [ دَ رِ س َ ] (اِخ ) در رقة شماسیه ٔ بغداد بعد از بردان وینجز واقع است و روبرروی آن نهر خالص معروف به رودخانه مهدی است . بلاذری دا...
دیر سمعان . [ دَ رِ س َ ] (اِخ ) در اسوان مصر واقع است و آن را دیر پدر روحانی «هدرا» نیز گویند و تاریخ بنای آن قبل از قرن ششم میلادی است . ...
دیر سمعان . [ دَ رِ س َ / س ِ ] (اِخ ) دیری است در نواحی دمشق در جای بسیار خوش آب و هوائی قرار دارد. و در نزدیکی آن قبر عمربن عبدالعزیز واق...
دیر سمعان . [ دَ رِ س َ ] (اِخ ) نام چند محل در سوریه که با موقع ومحل بعضی از دیرهای مسیحی مطابقت دارد. این دیرها در قرون اولیه ٔ اسلام هم...
دیر سمعان . [ دَ رِ س َ ] (اِخ ) دیری در شمال سوریه نزدیک معرة النعمان که گویند مقبره ٔ عمربن عبدالعزیز در آن بود. (از تاج العروس ) (از دائرة ...