اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دیر

نویسه گردانی: DYR
دیر. [ دَ ] (اِخ ) نام محلی است در بصره که آن را نهرالدین گویند و آن قریه ٔ بزرگی است . (از تاج العروس ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
دیر کهن . [ دَ رِ ک ُ هََ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زمان بسیار قدیم . (یادداشت مؤلف ) : هزار دگر بود خود ساخته ز دیر کهن نغز پرداخته . فردوسی . |...
دیر کاج . [ دَ رِ ] (اِخ ) نام رباطی است بین قم و ری . (فرهنگ جهانگیری ).
دیر قیس . [ دَ رِ ق َ ] (اِخ ) دیری است از توابع خولان در شام . (از معجم البلدان ).
دیر قنی . [ دَ رِ ق ُن ْ نا ] (اِخ ) معروف به دیر مرماری السلیخ و دیرالاسکون نیز گویند. این دیر در 16 فرسخی بغداد بسوی نعمانیة و در سمت شرقی ...
دیر سعد. [ دَ رِ س َ ] (اِخ ) دیری است که میان سرزمین غطفان و شام واقع است . (از معجم البلدان ).
دیر زور. [ دَ رِ ] (اِخ ) مدائنی از شیوخ خود نقل کرده است که عمربن الخطاب در سال 14 هَ . ق . شریح بن عامر برادر سعدبن بکر را ببصره فرستاد ...
دیرزکی . [ دَ رِ زَک ْ کا ] (اِخ ) قریه ای است در غوطه ٔ دمشق و عبداﷲبن طاهر به اتفاق برادر خود هنگام عزیمت بمصر بدانجا فرود آمد و پس از آشامی...
دیر زکی . [ دَ رِ زَک ْ کا ] (اِخ ) دیری است در رها درمقابل تپه ای که به آن تل زفربن الحارث الکلابی گویندو در آن دهی است که میگویند طرح...
دیر حنة. [ دَ رِ ح َن ْ ن َ ] (اِخ ) دیر قدیمی است در حیره از روزگار بنی منذر از قبیله ای از تنوخ که به آنها بنی ساطع می گفتند. (از معجم البلد...
دیر خالد. [ دَ رِ ل ِ ] (اِخ ) یا دیر صلیبا (چلیپا) بدمشق مقابل باب الفردیس است . چون خالدبن الولید در محاصره ٔ دمشق بدانجا رفت این دیر بخالد...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۲۰ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.