دین
نویسه گردانی:
DYN
دین . [ دَ ] (ع مص ) وام گرفتن و مقروض شدن . (از لسان العرب ). وام گرفتن . (منتهی الارب ). || وام خواستن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || وام دادن بمدت معین . (از تاج العروس ). وام دادن کسی را. (منتهی الارب ). قرض دادن کسی را بمدت معین فهو دائن و ذاک مدین . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۸۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۱ ثانیه
هم دین . [ هََ ] (ص مرکب ) هم کیش . هم آیین . هم مذهب . (یادداشت مؤلف ) : قیصر جواب داد که ابرهه همدین ماست وما بر همدینان خویش سپاه نفرست...
به آئین پیشینیان در ایران اطلاق میشود.
مکه دین . [ م َ ک ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان زلقی است که در بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع است و 568 سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ...
نیک دین . (ص مرکب ) پاکدین . متدین به دین حق .
دین ورز. [ وَ ] (نف مرکب ) دین طلب . کسی که به کسب حقایق دین همت گمارد : خسروغازی محمود محمد سیرت شاه دین ورز هنرپرور کامل فرهنگ .فرخی .
دین وری . [ وَ ] (حامص مرکب ) دیانت . (یادداشت مؤلف ). عمل دین ور. رجوع به دین ور شود.
دین یار. (ص مرکب ، اِ مرکب ) یار و یاور و مددکار دین . || نامی از نامهای مردان زردشتی . (یادداشت مؤلف ).
دیو دین . [ وِ ] ۞ (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شیطان لعین است . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
شه دین . [ ش َ هَِ ] (اِخ ) مخفف شاه دین .کنایه از حضرت علی (ع ) است . رجوع به شاه دین شود.
قره دین . [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 16 هزارگزی شمال باختری الیگودرز و 3 هزارگزی شمال شوسه ٔ ...